gum or resin
علک
فارسی به انگلیسی
hairsieve
فرهنگ فارسی
خوردنیی که در خاییدن سخت باشد لزج
فرهنگ معین
(عِ ) [ ع . ] (اِ. ) سقز، هر صمغی که در دهان بجوند.
خاییدن ( ~ . دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - سقز جویدن . 2 - کنایه از: بیهوده گفتن .
(عِ) [ ع . ] (اِ.) سقز، هر صمغی که در دهان بجوند.
لغت نامه دهخدا
علک . [ ع َ ] (ع مص ) خاییدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عِلک خاییدن . (منتهی الارب ). || دندان ساییدن بر هم چندان که بانگ برآورد. گویند: علک نابیه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دندان بر هم ساییدن .
علک . [ ع َ ل َ ] (ع اِ) درختی است حجازی .(از اقرب الموارد). درختی است حجازی که شیر سطبر دارد، و گویند که آن را در زهر آمیزند. (منتهی الارب ).
علک . [ ع َ ل ِ ] (ع ص ) خوردنیی که در خاییدن سخت باشد. || لزج . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
علک. [ ع َ ل َ ] ( ع اِ ) درختی است حجازی.( از اقرب الموارد ). درختی است حجازی که شیر سطبر دارد، و گویند که آن را در زهر آمیزند. ( منتهی الارب ).
علک. [ ع َ ل ِ ] ( ع ص ) خوردنیی که در خاییدن سخت باشد. || لزج. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
علک. [ ع ِ ] ( ع اِ ) هر صمغی را گویند که آن را توان خایید، و بهترین وی علک رومی است که مصطکی باشد. ( برهان ). هر صمغی که خاییده شود و سیلان نکند. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). چیزی است که قابل مضغ باشد و از هم نپاشد، مانند سقز و مصطکی. ( مخزن الادویه ). صمغ صنوبر و ارزة و پسته و سرو و ینبوت و بطم. ( منتهی الارب ). ج ، أعلاک ، و عُلوک :
صفرای مرا سود ندارد نلکا
درد سر من کجا نشاند علکا.
علکم که مرا هر کسی بخاید.
صفرای مرا سود ندارد نلکا
درد سر من کجا نشاند علکا.
ابوالمؤید بلخی .
آبم که مرا هر خسی بیابد
علکم که مرا هر کسی بخاید.
مسعودسعد.
در میان خلایق چو علک ، خاییده ٔ دهان ملامت شویم . (جهانگشای جوینی ).
فرهنگ عمید
صمغ؛ مصطکی؛ هر صمغی که در دهان میجوند.
〈 علک خاییدن: (مصدر لازم) [قدیمی]
۱. صمغ خاییدن؛ سقز جویدن.
۲. [مجاز] بیهوده گفتن؛ ژاژ خاییدن.
* علک خاییدن: (مصدر لازم ) [قدیمی]
۱. صمغ خاییدن، سقز جویدن.
۲. [مجاز] بیهوده گفتن، ژاژ خاییدن.