کلمه جو
صفحه اصلی

عبر

عربی به فارسی

سرتاسر , ازاين سو بان سو , درميان , ازعرض , ازميان , ازوسط , ازاين طرف بان طرف


فرهنگ فارسی

جمع عبرت
( مصدر ) تعبیر کردن خواب و مال کار .
تذکر اتعاظ

فرهنگ معین

( ~.) [ ع . ] (مص م .) تعبیر کردن خواب و مآل کار.


(عَ بْ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) عبور کردن ، گذشتن . 2 - درگذشتن ، مردن . 3 - (مص م .) جاری کردن اشک .


(عِ بَ) [ ع . ] (اِ.) جِ عبرت .


(عَ بْ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) عبور کردن ، گذشتن . ۲ - درگذشتن ، مردن . ۳ - (مص م . ) جاری کردن اشک .
(عِ بَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ عبرت .
( ~. ) [ ع . ] (مص م . ) تعبیر کردن خواب و مآل کار.

لغت نامه دهخدا

عبر. [ع ُ ] (اِخ ) قبیله ای است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).


عبر. [ ع ُ ب ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَبور. رجوع به عَبور شود.


عبر. [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) بسیار از هر چیزی . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || زن بی فرزند.زن فرزندمرده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ابر سخت روان . || عقاب . || گرمی چشم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ): أری فلانا عبر عینیه . (اقرب الموارد). || کیش عبر؛ قچقار یکسال فریزنا کرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).


عبر. [ ع َ ] ( مص ) عبور کردن و گذشتن از وادی و نهر و جوی. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || بیان کردن خواب و خبر دادن مآل کار. ( منتهی الارب ). تعبیرکردن خواب و خبردادن از آنچه پایان بدان می انجامد. ( اقرب الموارد ). تعبیر گفتن خواب. ( غیاث اللغات ). || درگذشتن و مردن. || شکافتن راه را. || جاری کردن اشک. || اندوهگین شدن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). فریز ناکرده گذاشتن قچها را. ( منتهی الارب ). واگذاشتن پشم را بر قچها در یکسال. ( اقرب الموارد ). || درگذشتن از آب بچیزی. || تأمل کردن در وزن و ماهیت متاع و درهم. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || با اندیشه خواندن نامه را بدون آواز. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) کنار وادی و ناحیت آن. || ( ص ) مجلس عَبر؛ که مردم بسیار در آن بود. ( اقرب الموارد ).

عبر. [ ع ِ ] ( اِخ ) آنچه ازغربی فرات تا بریه عرب است. ( منتهی الارب ). ما اُخذعلی غربی الفرات الی بریة العرب. ( اقرب الموارد ).

عبر. [ ع ِ ] ( ع اِ ) کناره رودبار. ( اقرب الموارد ). || بنات عبر؛ دروغ و باطل. || ( ص ) مجلس عبر؛ مجلس بسیار اهل. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || آنچه در خور بود کاری را از مردیا زن یا شتر. ( اقرب الموارد ). || ناقة عبر اسفار بفتح یا ضم اول ؛ ناقه قوی که قطع کند به هر زمین که آب بگذرد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

عبر. [ع ُ ] ( اِخ ) قبیله ای است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

عبر. [ ع ُ ] ( ع ص ، اِ ) بسیار از هر چیزی. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || زن بی فرزند.زن فرزندمرده. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ابر سخت روان. || عقاب. || گرمی چشم. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ): أری فلانا عبر عینیه. ( اقرب الموارد ). || کیش عبر؛ قچقار یکسال فریزنا کرده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ).

عبر. [ ع َ ] ( ع مص )عبرت گرفتن. ( اقرب الموارد ): اللهم اجعلنا ممن یعبرالدنیا و لایعبر؛ ای ممن یعتبرها و لایموت سریعاً حتی یرضیک بالطاعة. ( اقرب الموارد ). || گرمی چشم. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || تذکر. اتعاظ. || تکریم و تعظیم و احترام. ( ناظم الاطباء ). || أبوالعبر؛ بیهوده گوی افسوس کننده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). أبوعُبیر.

عبر. [ ع ِ ] (ع اِ) کناره ٔ رودبار. (اقرب الموارد). || بنات عبر؛ دروغ و باطل . || (ص ) مجلس عبر؛ مجلس بسیار اهل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آنچه در خور بود کاری را از مردیا زن یا شتر. (اقرب الموارد). || ناقة عبر اسفار بفتح یا ضم اول ؛ ناقه ٔ قوی که قطع کند به هر زمین که آب بگذرد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


عبر. [ ع ِ ب َ ] (ع اِ) ج ِ عبرة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


عبر. [ ع َ ] (ع مص )عبرت گرفتن . (اقرب الموارد): اللهم اجعلنا ممن یعبرالدنیا و لایعبر؛ ای ممن یعتبرها و لایموت سریعاً حتی یرضیک بالطاعة. (اقرب الموارد). || گرمی چشم . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || تذکر. اتعاظ. || تکریم و تعظیم و احترام . (ناظم الاطباء). || أبوالعبر؛ بیهوده گوی افسوس کننده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). أبوعُبیر.


عبر. [ ع َ ] (مص ) عبور کردن و گذشتن از وادی و نهر و جوی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || بیان کردن خواب و خبر دادن مآل کار. (منتهی الارب ). تعبیرکردن خواب و خبردادن از آنچه پایان بدان می انجامد. (اقرب الموارد). تعبیر گفتن خواب . (غیاث اللغات ). || درگذشتن و مردن . || شکافتن راه را. || جاری کردن اشک . || اندوهگین شدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). فریز ناکرده گذاشتن قچها را. (منتهی الارب ). واگذاشتن پشم را بر قچها در یکسال . (اقرب الموارد). || درگذشتن از آب بچیزی . || تأمل کردن در وزن و ماهیت متاع و درهم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || با اندیشه خواندن نامه را بدون آواز. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِ) کنار وادی و ناحیت آن . || (ص ) مجلس عَبر؛ که مردم بسیار در آن بود. (اقرب الموارد).


عبر. [ ع َ ب ِ ] (ع ص ) رجل عَبر؛ مرد با اشک . (منتهی الارب ). ذوالعبرة و الحزن . (اقرب الموارد). || سهم عبر؛ تیر که پر فراوان دارد. (اقرب الموارد).


عبر. [ ع ِ ] (اِخ ) آنچه ازغربی فرات تا بریه ٔ عرب است . (منتهی الارب ). ما اُخذعلی غربی الفرات الی بریة العرب . (اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

۱. = عبرت
۲. [مجاز] حکایات پندآموز.
۳. (اسم مصدر ) گرفتن عبرت، پندآموزی.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی عِبْرَةً: عبرت (اصل کلمه عبر به معنای گذرکردن از حالی به حالی است ، و اما عبور تنها ، مختص به گذشتن از آب است ... و اعتبار و عبرة مخصوص به حالتی است که انسان بوسیله آن از شناختن چیزی که قابل مشاهده است به چیزی که قابل مشاهده نیست میرسد . )
تکرار در قرآن: ۹(بار)
بر وزن فلس . اصل عبر گذشتن از حالی به حال است، اما عبور مخصوص است بگذشتن از آب خواه بوسیله شنا باشد یا کشتی یا پل یا حیوانی. عبرة به فتح اول به معنی اشک چشم از آن مشتقّ است. عبارت کلامی است که در هوا عبور کرده از زبان گوینده بگوش سامع می‏رسد. اعتبار و عبرة حالتی است که از معرفت محسوس به معرفت غیر محسوس رسیده می‏شود. تعبیر مخصوص به خواب است که آن را از ظاهر به باطلش عبور می‏دهد (مفردات). فکر می‏کنم: قول راغب در بیان این ماده کافی است گر چه با سائر گفته‏ها کمی تفاوت دارد. در مجمع فرمود: اصل باب به معنی نفوذ است. *. در آن چه گفته شد با بصیرتان را عبرتی است که از این محسوس مشاهد به غیر محسوس پی ببرند. *. در لغت آمده: «عبر الرؤیا عبراً و عبارةً: فسّرها» یعنی ای بزرگان قوم درباره خواب من اظهار رأی کنید اگر می‏توانید خواب را تفسیر کنید و آن را به واقع عبور دهید، تعبیر و عبر هر دو به یک معنی است. * . «عابِری» در اصل «عابِرینَ» است در اثر اضافه نونش ساقط شده اگر مراد از صلوة نماز باشد مراد از عابری سبیل مسافر است یعنی در حال مستی و در حال جنابت نماز نخوانید مگر آن که در سفرباشید که با تیمّم می‏توانید بخوانید و اگر مراد مواضع صلوة و مساجد باشد یعنی به مساجد باشد یعنی به مساجد در حال مستی وارد نشوید و نیز در حالت جنابت مگر آن که بصورت عبور از دری به دری باشد (جوامع المجامع) به نظر من احتمال اول قوی است. که ذیل آیه مطلب را روشن می‏کند و قید عدم وجدان آب در سفر نیز ذیل معلوم می‏شود.

پیشنهاد کاربران

معنی: عبرت، پند

- گذر کردن از نهر

عبّر


تعبیر خواب و جان و مال


کلمات دیگر: