کلمه جو
صفحه اصلی

غرد

فرهنگ فارسی

( اسم ) نوعی است از سماروغ .
مرغ بلند و خوش آواز مرغی که آواز خود را بلند کند و با آن بطرب آورد

فرهنگ معین

(غَ ) [ ع . ] (اِ. ) خانة نیین ، خانة مسقف به چوب ، خانة تابستانی .

لغت نامه دهخدا

غرد. [ غ َ ] (پسوند) (مزید مؤخر) ظاهراً لغتی در گرد پساوند امکنه : باشغرد. رجوع به غر شود.


غرد. [ غ َ ] (اِخ ) خانه ای در سرمن رأی مرمتوکل را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). یاقوت در معجم البلدان گوید: بنائی است برای متوکل در سرمن رأی در دجله ، که وی یک میلیون درهم بدان خرج کرد. و ضبط این کلمه به نظر من صحیح نیامد و گمان می کنم فرد باشد.


غرد. [ غ َ ] ( ع اِ ) خانه نئین و خانه مسقف به چوب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . خانه تابستانی. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( فرهنگ رشیدی ) ( فرهنگ اسدی ) ( اوبهی ). لیکن خان غرد تمام بدین معنی است. ( فرهنگ رشیدی ) :
بسا خان کاشانه و خان غرد
بدو اندرون شادی و نوش خورد.
ابوشکور بلخی ( از آنندراج ) ( از فرهنگ رشیدی ).
این بیت شاهد بادغرد نیز آمده و در اینجا به جای بادغرد، خان غرد، و البته یکی مصحف است.
این طاق و رواق وصفه و غرد
سودی نکند به زاری و درد.
استاد لطیفی ( از فرهنگ شعوری ).
خُص . بیت من شجر او قصب ، سمی خصاً لما فیه من الخصاص و هی التفاریج الضیقة. ( اقرب الموارد ). بادغرد. پچکم. ( فرهنگ اسدی نخجوانی ). بجکم. بجگم. خم.زیرزمین. سرداب.
- ترکیب ها:
- بادغر. بادغرد. رجوع به بادغر، بادغرد و غر شود.
|| نوعی از سماروغ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). غَراد. غَرادة. غَردة. غِرد. غِردة. غَرَد. ( اقرب الموارد ). || ( ص ) مرغی که آواز خود را بلند کند و با آن به طرب آورد. غِرد. غِرّید. ( از اقرب الموارد ).

غرد. [ غ َ ] ( اِ ) نوائی است از موسیقی.

غرد. [ غ َ ] ( اِخ ) خانه ای در سرمن رأی مرمتوکل را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). یاقوت در معجم البلدان گوید: بنائی است برای متوکل در سرمن رأی در دجله ، که وی یک میلیون درهم بدان خرج کرد. و ضبط این کلمه به نظر من صحیح نیامد و گمان می کنم فرد باشد.

غرد. [ غ َ ] ( پسوند ) ( مزید مؤخر ) ظاهراً لغتی در گرد پساوند امکنه : باشغرد. رجوع به غر شود.

غرد. [ غ َ رَ ] ( ع مص ) بلند کردن طائر آواز را، و طرب انگیز نمودن و در حلق بگردانیدن.( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آواز گردانیدن به نغمات سرود و خوانندگی. ( برهان قاطع ). تغرید. || ( اِ ) نوعی از سماروغ. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). نوعی از رستنی که کمات گویند. ( برهان قاطع ). غَراد. غَرادة. غَرد. غَردة. غِرد. غِردة. ( اقرب الموارد ).

غرد. [ غ َ رِ ] ( ع ص ) مرغ بلند و خوش آواز. ( از منتهی الارب ) ( المنجد ). هر آوازخوان خوش صوت. ( از معجم البلدان ). غِرد. غِرّید. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). غَرد. ( اقرب الموارد ). مُغَرِّد. ( المنجد ). || آنکه آواز میخواند ( شتربان ). ( از دزی ج 2 ص 206 ). || صوت غرد کذلک. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) نوعی از پای افزار و کفش باشد که از گیاه و علف سازند. ( برهان قاطع ) . در فرهنگهای عربی این معنی دیده نشد.

غرد. [ غ َ ] (اِ) نوائی است از موسیقی .


غرد. [ غ َ ] (ع اِ) خانه ٔ نئین و خانه ٔ مسقف به چوب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) . خانه ٔ تابستانی . (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ اسدی ) (اوبهی ). لیکن خان غرد تمام بدین معنی است . (فرهنگ رشیدی ) :
بسا خان کاشانه و خان غرد
بدو اندرون شادی و نوش خورد.

ابوشکور بلخی (از آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ).


این بیت شاهد بادغرد نیز آمده و در اینجا به جای بادغرد، خان غرد، و البته یکی مصحف است .
این طاق و رواق وصفه و غرد
سودی نکند به زاری و درد.

استاد لطیفی (از فرهنگ شعوری ).


خُص ّ. بیت من شجر او قصب ، سمی خصاً لما فیه من الخصاص و هی التفاریج الضیقة. (اقرب الموارد). بادغرد. پچکم . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). بجکم . بجگم . خم .زیرزمین . سرداب .
- ترکیب ها:
- بادغر . بادغرد. رجوع به بادغر، بادغرد و غر شود.
|| نوعی از سماروغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غَراد. غَرادة. غَردة. غِرد. غِردة. غَرَد. (اقرب الموارد). || (ص ) مرغی که آواز خود را بلند کند و با آن به طرب آورد. غِرد. غِرّید. (از اقرب الموارد).

غرد. [ غ َ رَ ] (ع مص ) بلند کردن طائر آواز را، و طرب انگیز نمودن و در حلق بگردانیدن .(منتهی الارب ) (آنندراج ). آواز گردانیدن به نغمات سرود و خوانندگی . (برهان قاطع). تغرید. || (اِ) نوعی از سماروغ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نوعی از رستنی که کمات گویند. (برهان قاطع). غَراد. غَرادة. غَرد. غَردة. غِرد. غِردة. (اقرب الموارد).


غرد. [ غ َ رِ ] (اِخ ) کوهی است میان ضریه و ربذه در کنار جریب اقصی که متعلق به بنی محارب و فزارة است ، و گفته اند در کنار ذی حسن در اطراف ذی ظلال قرار دارد. (از معجم البلدان ) (از تاج العروس ).


غرد. [ غ َ رِ ] (ع ص ) مرغ بلند و خوش آواز. (از منتهی الارب ) (المنجد). هر آوازخوان خوش صوت . (از معجم البلدان ). غِرد. غِرّید. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). غَرد. (اقرب الموارد). مُغَرِّد. (المنجد). || آنکه آواز میخواند (شتربان ). (از دزی ج 2 ص 206). || صوت غرد کذلک . (منتهی الارب ). || (اِ) نوعی از پای افزار و کفش باشد که از گیاه و علف سازند. (برهان قاطع) . در فرهنگهای عربی این معنی دیده نشد.


غرد. [ غ ِ ] (ع ص ) مرغ بلند و خوش آواز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرغی که آواز خود را بلند کند و با آن به طرب آورد. (از اقرب الموارد). غَرِد. غِرّید. (منتهی الارب ). غَرد. (اقرب الموارد). || آنکه آواز میخواند (شتربان ). (دزی ج 2 ص 206). || (اِ) نوعی از سماروغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نوعی از کماة (قارچ ). غَراد.غَرادة. غَرد. غَردة. غِردة. غَرَد. (اقرب الموارد). ج ، غِرَدة، غِراد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


پیشنهاد کاربران

در زبان لری بختیاری به معنی
خشم زیاد
qord

فعل ماضی - به معنی* آواز خواند. *
( gharrada ) < - - - - تلفظ
ثلاثی مزید باب تفعیل
للغائب

در گویش اچمی به مانای آزار است


کلمات دیگر: