کلمه جو
صفحه اصلی

ستونه

فرهنگ معین

(سُ نِ یا نَ ) [ په . ] ۱ - ستون . ۲ - حمله و گریز در مسیری مستقیم و ستون مانند.

لغت نامه دهخدا

ستونه. [ س ِ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) حمله کردن شاهین و بحری و اندازه نمودن باز و باشه و امثال آن باشد بجانب باولی ، و باولی جانوری را گویند که بعضی از پر و بال او کنده باشند و در پیش باز و شاهین نو رسانیده و تازه به کار درآورده سر دهند تا به آسانی بگیرد. ( برهان ). حمله نمودن و اندازه کردن بحری و شاهین شکاری بجانب شکار خود. ( انجمن آرا ). || گریز و گریختن و بعربی فرار گویند. ( برهان ). گریز و فرار. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || ستون ( پهلوی «ستونک » ) . بمعنی تنه درخت است. رجوع کنید به ستون. ( حاشیه برهان قاطعچ معین ). موجه آب. ( برهان ) ( آنندراج ) :
دریای دیده را چو بشوید غمت ازآن
تا سقف آسمان برسد هر ستونه ای.
زکی مراغه ای ( از رشیدی ).
- ستونه آسیا ؛ محور. میخی که آسیا و چرخ بر آن میگردد. قطب. قطبه. ( منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

۱. ستون مانند.
۲. (اسم مصدر ) حرکت و حمله یا گریز به خط مستقیم و ستون مانند.


کلمات دیگر: