(شَ دَ یا دِ ) (ص مف . ) شعله ور.
شخیده
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
شخیده. [ ش َ دَ ] ( ن مف ) پژمرده شده. ( برهان ). || لغزیده و افتاده. ( برهان ). || خود را هنگام افتادن و غلطیدن نگاهداری کرده. ( از ناظم الاطباء ).
فرهنگ عمید
۱. لغزیده، افتاده.
۲. پژمرده.
۲. پژمرده.
دانشنامه عمومی
(عامیانه، خراسان: بشرویه، دهستان رقه و...) ترک برداشتن؛ مثلاً انار شخیده یعنی اناری که ترک دارد یا پای شخیده مثل پاشنۀ پا که ترک دارد.
کلمات دیگر: