کلمه جو
صفحه اصلی

غسک

فرهنگ معین

(غَ سَ ) (اِ. ) ساس .

لغت نامه دهخدا

غسک. [ غ َ س َ ] ( اِ ) جانوری است از کیک و شپش بزرگتر، و در میان رختخواب میباشد، و مانند کیک و شپش خون آدمی خورد، و آن را در دارالمرز و گیلانات «ساس » گویند، و در هندوستان «کتمل » و در هند دکن «مکن » خوانند. ( برهان قاطع ). جانوری است کوچک گزنده. ( غیاث اللغات ). کرمی است که از بدن آدم خون میمکد و آن را کهتمل و ساس گویند. ( فرهنگ رشیدی ). ساس که جانورکی است بزرگتر از کیک و شپش. ( ناظم الاطباء ). رجوع به ساس شود :
دوشم همه شب غسک چو شمشیر بخست
اندام مرا چو ناخن شیر بخست.
مسعودسعد.
مدتی شد که چنین شیر خود از بیم غسک
اندرین سمج ز خواب و خور و آرام جداست.
مسعودسعد.

غسک. [ غ َ س َ ] ( ع اِ ) تاریکی اول شب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مبدل غسق است. ( از اقرب الموارد ).

غسک . [ غ َ س َ ] (اِ) جانوری است از کیک و شپش بزرگتر، و در میان رختخواب میباشد، و مانند کیک و شپش خون آدمی خورد، و آن را در دارالمرز و گیلانات «ساس » گویند، و در هندوستان «کتمل » و در هند دکن «مکن » خوانند. (برهان قاطع). جانوری است کوچک گزنده . (غیاث اللغات ). کرمی است که از بدن آدم خون میمکد و آن را کهتمل و ساس گویند. (فرهنگ رشیدی ). ساس که جانورکی است بزرگتر از کیک و شپش . (ناظم الاطباء). رجوع به ساس شود :
دوشم همه شب غسک چو شمشیر بخست
اندام مرا چو ناخن شیر بخست .

مسعودسعد.


مدتی شد که چنین شیر خود از بیم غسک
اندرین سمج ز خواب و خور و آرام جداست .

مسعودسعد.



غسک . [ غ َ س َ ] (ع اِ) تاریکی اول شب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مبدل غسق است . (از اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

ساس: مدتی شد که چنین شیر خود از بیم غسک / اندراین سمج ز خواب و خور و آرام جداست (مسعودسعد: ۸۵ ).


کلمات دیگر: