کلمه جو
صفحه اصلی

غرنبه

فارسی به انگلیسی

thunder


rumble, thunder

فرهنگ فارسی

بانگ وفریاد، خروش، سخن درشت
۱ - غرنبیدن غرنبش ۲ - بانگ و فریاد ۳ - بانگ و خروش بتشنیع چنانکه بهری بیرون و بهری اندورن گلو بود .

فرهنگ معین

(غُ رُ بِ ) ۱ - (اِمص . ) غرنبیدن . ۲ - (اِ. ) بانگ و فریاد، خروش .

لغت نامه دهخدا

غرنبه. [ غ ُ رُم ْ ب َ / ب ِ ] ( اِ صوت ) بانگ و فریاد و شور و مشغله وخروش. ( برهان قاطع ). بانگ و خروش به تشنیع بود چنانکه بهری بلند و بهری نه. ( صحاح الفرس ) ( نسخه ای از فرهنگ اسدی ). بانگ تشنیع بود چنانکه بهری بیرون و بهری اندرون گلو بود. ( فرهنگ اسدی چ پاول هورن ) . بانگ و مشغله. ( جهانگیری ) ( اوبهی ). غریو. ( جهانگیری ). غریدن. ( آنندراج ) :
دو چیزش برکن و دو بشکن
مندیش ز غلغل و غرنبه
دندانش به گاز و دیده به انگشت
پهلو به دبوس و سر به چنبه.
لبیبی ( از فرهنگ اسدی ).
ز فضل و بخشش و از کوشش او
ممالک سر به سر دارد غرنبه.
شمس فخری ( از جهانگیری ) ( ازفرهنگ شعوری ) ( از آنندراج ).
|| غر و لند.
- آسمان غرنبه ؛ رعد. رجوع به آسمان شود.
|| چوبدستی. ( برهان قاطع ). چوبدستی بود که در راه دارند. ( صحاح الفرس ).

فرهنگ عمید

۱. [عامیانه] بانگ و فریاد، خروش.
۲. [قدیمی] سخن درشت.


کلمات دیگر: