بسیار آشامنده
عباب
فرهنگ فارسی
بسیار آشامنده
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
عباب .[ ع َب ْ با ] (ع ص ) بسیار آشامنده . (ناظم الاطباء).
عباب. [ ع ُ ] ( ع اِ ) توجبه بزرگ بسیار دور. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). معظم سیل و ارتفاع و کثرت آن. ( از اقرب الموارد ) ( از غیاث اللغات ). || برگ خرما. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( اِمص ) پری آب و بسیاری آن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || ( اِ ) موج سیل. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || اعلای هر چیزی.( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || اول هر چیزی.( منتهی الارب ) ( از غیاث اللغات ). || ( اِمص ) بالا برآمدن آب. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).
عباب. [ ع ِ ] ( ع مص ) نبرد کردن در فخر و فزونی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).معابة مثله. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به معابة شود.
عباب.[ ع َب ْ با ] ( ع ص ) بسیار آشامنده. ( ناظم الاطباء ).
عباب . [ ع َ] (ع مص ) آب آشامیدن و از آن باب است اًذا أصابت الظباء الماء فلا عباب و اًن لم تصبه فلا أباب ؛ اگر آب را یافت نیاشامید و اگر نیافت برای طلب و آشامیدن آن آماده نشد، برای کسی مثل زنند که به چیزی دست یافت و به سبب بی نیازی از آن اعراض کرد. (از اقرب الموارد) (از آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
عباب . [ ع ِ ] (ع مص ) نبرد کردن در فخر و فزونی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).معابة مثله . (ناظم الاطباء). و رجوع به معابة شود.
عباب . [ ع ُ ] (ع اِ) توجبه ٔ بزرگ بسیار دور. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). معظم سیل و ارتفاع و کثرت آن . (از اقرب الموارد) (از غیاث اللغات ). || برگ خرما. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِمص ) پری آب و بسیاری آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || (اِ) موج سیل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || اعلای هر چیزی .(منتهی الارب ) (آنندراج ). || اول هر چیزی .(منتهی الارب ) (از غیاث اللغات ). || (اِمص ) بالا برآمدن آب . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
فرهنگ عمید
۲. موج دریا.