۱ - گشودن گره . ۲ - حل مشکل مشکل گشایی .
عقده گشایی
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
( ~ . ) [ ع - فا. ] (حامص . ) ۱ - مشکل گشایی .۲ - ارضاء امیال سرکوب شده .
لغت نامه دهخدا
عقده گشایی. [ ع ُ دَ / دِ گ ُ ] ( حامص مرکب ) گشودن گره. ( فرهنگ فارسی معین ). || حل مشکلات و آشکار نمودن کار مشکل و دشوار. ( ناظم الاطباء ). مشکل گشائی. ( فرهنگ فارسی معین ) :
خاری که در این بادیه بیکار نماید
از آبله ٔپای طلب عقده گشائی است.
خاری که در این بادیه بیکار نماید
از آبله ٔپای طلب عقده گشائی است.
میرزا صائب ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: