کلمه جو
صفحه اصلی

شربتی

مترادف و متضاد

syrupy (صفت)
شربتی، شد دار

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - کاسه آب خوری . ۲ - جام شرابخوری . ۳ - ریسمانی بغایت باریک و نازک و لطیف .

فرهنگ معین

( ~ . ) [ ع - فا. ] (اِمر. ) ۱ - پیاله ، جام . ۲ - ریسمانی بسیار باریک و نازک .

لغت نامه دهخدا

شربتی. [ ش َ ب َ ] ( ص نسبی ، اِ ) منسوب به شربت. ( یادداشت مؤلف ). || پارچه بسیار نازک ( دلبند ) از آن یشماق سازند. ( دیوان البسه نظام قاری ص 201 ). ریسمانی باشد بغایت باریک و نازک و لطیف. ( برهان ). || جامه ابریشمی باریک و لطیف و نازک. ( غیاث اللغات ). || تار. نخ خیلی نازک. || رنگی که شبیه به رنگ شربت ( قرمز کم رنگ ) باشد، مثل پارچه شربتی و کاغذ شربتی. ( فرهنگ نظام ) :
به یک شربتی گفت شیرینه باف
که نتوان ز حد برد دعوی و لاف.
نظام قاری ( دیوان ص 182 ).
بر سر ز ریشهای بریشم عمامه ای
در بر زشربتیش شکر رنگ پیرهن.
مولانا مظهر.
- تخم شربتی ؛ تخمی است شبیه تخم ریحان و به رنگ و خاصیت آن. ( از آنندراج ) ( از غیاث اللغات ).
- رنگ شربتی ؛ نوعی از رنگ شبیه به رنگ شربت. ( از آنندراج ) ( از غیاث اللغات ).
- عقیق شربتی ؛ عقیق که به رنگ شربت بود. ( آنندراج ).
|| لوده ، برنگ و طعم گیلاس است و میوه آن از گیلاس خردتر است. ( یادداشت مؤلف ). || نوعی از زردآلو. ( غیاث اللغات ) ( بهار عجم ). || ظرف آبخوری. ( برهان ). قسمی ظرف خرد، چون جام و پیاله. ( یادداشت مؤلف ). قسمی کاسه مسین. || نام نوعی از شیرینی. ( غیاث اللغات ).

دانشنامه عمومی

شربتی، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان بندر لنگه در استان هرمزگان ایران است.
فهرست روستاهای ایران
این روستا در دهستان مغویه قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن زیر سه خانوار بوده است.


کلمات دیگر: