غصن
فارسی به انگلیسی
عربی به فارسی
شاخه , ترکه , تنه درخت , شانه حيوان
فرهنگ فارسی
( اسم ) شاخه درخت شاخ جمع : اغصان غصون .
طبیب مصری بود اوراست : التمریض المنزلی که در آغاز آن بعض مبادی تشریحی و فیزیولژیکی را آورده است این کتاب در مطبعه ادبیه بیروت بسال ۱۹۱٠ میلادی چاپ شده است
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
غصن. [ غ ُ ] ( ع اِ ) شاخ درخت که بر شاخ دیگر برآید، یا عام است. ( منتهی الارب ). شاخه. شاخ درخت. ( غیاث اللغات ) ( دهار ). شاخه هایی که از ساق درخت برآیند نازک باشند یا درشت. ج ، غُصون ، اَغصان ، غِصَنَه. ( از اقرب الموارد ). شاخ از شجر و گیاه ساق دار :
شاخش جلال و رفعت بر داده طوبی آسا
طوبی به غصن طوبی گر زین صفت دهد بر.
غصن. [ غ ُ ] ( اِخ ) ( ذوالَ... ) وادیی در نزدیکی مدینه. رجوع به ذوالغصن شود.
غصن. [ غ ُ ] ( اِخ ) الرومیة. نام مادر المستکفی باﷲ. رجوع به مجمل التواریخ و القصص چ بهار ص 280 شود.
غصن. [ غ ُ ] ( اِخ ) ( دکتر سلیم... ) طبیب مصری بود. او راست : «التمریض المنزلی » که در آغاز آن بعض مبادی تشریحی و فیزیولوژیکی را آورده است. این کتاب در مطبعه ادبیه بیروت به سال 1910م. چاپ شده است. ( از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1418 ).
غصن . [ غ َ ] (ع مص ) غصن کسی از حاجت وی ؛ بازداشتن اورا و بند نمودن از نیاز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). منحرف کردن و بازداشتن کسی را از حاجت وی . و ماغصنک عنی ؛ ای ماشغلک . (اقرب الموارد). || شاخ (شاخه ) را به سوی خود کشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || غصن شاخه ؛ بریدن آن را، یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بریدن و برگرفتن شاخه . (از اقرب الموارد). شاخ بریدن . (تاج المصادر بیهقی ). || غصن چیزی ؛ گرفتن آن را. (منتهی الارب ) (آنندرج ). برگرفتن چیزی را یا بریدن آن را. (از اقرب الموارد) .
غصن . [ غ ُ ] (اِخ ) (دکتر سلیم ...) طبیب مصری بود. او راست : «التمریض المنزلی » که در آغاز آن بعض مبادی تشریحی و فیزیولوژیکی را آورده است . این کتاب در مطبعه ٔ ادبیه ٔ بیروت به سال 1910م . چاپ شده است . (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1418).
غصن . [ غ ُ ] (اِخ ) (ذوالَ ...) وادیی در نزدیکی مدینه . رجوع به ذوالغصن شود.
غصن . [ غ ُ ] (اِخ ) الرومیة. نام مادر المستکفی باﷲ. رجوع به مجمل التواریخ و القصص چ بهار ص 280 شود.
شاخش جلال و رفعت بر داده طوبی آسا
طوبی به غصن طوبی گر زین صفت دهد بر.
خاقانی .
|| جوی . جویبار. کانال کوچک . || اغصان ، اشعاری هستند که موشحات و زجلها را تشکیل میدهند (موشحه و زجل هرکدام نوعی شعر هستند). (دزی ج 2 ص 215).