کلمه جو
صفحه اصلی

غراشیدن

فرهنگ معین

(غَ دَ ) ۱ - (مص م . ) خراشیدن . ۲ - (مص ل . ) خشم گرفتن . ۳ - اندوه خوردن .

لغت نامه دهخدا

غراشیدن. [ غ َ دَ ] ( مص )خراشیدن. || خشم گرفتن و قهر کردن و غضب کردن. ( از برهان قاطع ). خشمگین شدن. خشم آوردن. ستیزیدن. ( ناظم الاطباء ). آزغدن. آزغیدن. این فعل با حرف اضافه «از» به کار میرود: غراشیدن از کینه. رجوع به غراشیده شود. از این مصدر صورتهای غراش ، غراشیده و غرشیده نیز استعمال کنند. رجوع به همین کلمات شود.

فرهنگ عمید

خشم گرفتن، خشم کردن، غضب کردن، ستیزیدن، خشمگین شدن.


کلمات دیگر: