۱ - ( اسم ) بکارت دوشیزگی . ۲ - ( اسم ) دسته موی موی پیش سر کاکل
ابن سعد هذیم بن زید بن لیث از قضاعه از قحطان جدی جاهلی و است و از فرزندان اوست : بطون عامر کاهل اباس عوف
عذرة. [ ع ُ رَ ] (اِخ ) ابن زیداللات بن رفیدة. از بنی کلاب از قضاعة از قحطان جدی جاهلی است از نسل اوست کنانه ٔ عذرة. (از اعلام زرکلی ).
عذرة. [ ع َ ذِ رَ ] (ع اِ) غائط. (از قطرالمحیط) (از اقرب الموارد). پلیدی . (منتهی الارب ). || جای نشست قوم . (قطرالمحیط) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || پیرامون سرای . || درگاه . || هیچکاره که از گندم برآید. (منتهی الارب ). ج ، عَذِرات . (از اقرب الموارد).
عذرة. [ ع ِ رَ ] (ع اِمص ) عذرخواهی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). اسم است معذرت را. (اقرب الموارد).
عذرة. [ ع ُ رَ ] (اِخ ) ابن سعد هذیم بن زیدبن لیث از قضاعه . از قحطان جدی جاهلی است واز فرزندان اوست : بطون عامر، کاهل اباس . عوف . رفاعة. و بنوعذرة بشدت عشق و عفت معروف بودند و از آنان اخبار و داستانهای بسیار گفته اند. (از اعلام زرکلی ).
عذرة. [ ع ُ رَ ] (اِخ ) قبیله ای باشد در یمن موصوف بشدت عشق و عفاف . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به عذرة (ابن سعد...) شود.
عذرة. [ ع ُ رَ] (ع اِ) نوک موی . الخصلة من الشعر. (منتهی الارب ). || موی پیشانی است . (منتهی الارب ). || ناصیه . (قطرالمحیط) (از اقرب الموارد). || علامتی است در محل عذار. (قطرالمحیط) (اقرب الموارد). || علامتی است که به پیشانی اسب مسابقه بندند جهت جلوگیری از چشم خوردگی . (قطرالمحیط) (از اقرب الموارد). ج ، عُذَر. || غلاف سر نره ٔ کودک که ببرند آن را. || موی دوش اسب . || (اِمص ) دوشیزگی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || ختان . (قطرالمحیط). ختنه . (منتهی الارب ). || (اِخ ) پنج ستاره است در پس کهکشان . (از قطرالمحیط) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || ستاره ای است که هرگاه برآید حرارت گرما شدت گیرد. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (ع اِ) نشان . علامت . (قطرالمحیط) (منتهی الارب ). || بیماریی است در گلو. یا درد گلو از غلبه ٔ خون و جای آن از گلو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || داغی است در جای فسار. || تندی میان فرج . (منتهی الارب ). || (مص ) دوشیزگی بردن دختر را.