معنی: مصغر سبز، پرنده ای سبز رنگ که مانند هدهد بر سرش تاجی دارد، معشوق، شیشه شراب
سبزک
فرهنگ اسم ها
معنی: مصغر سبز، پرنده ای سبز رنگ که مانند هدهد بر سرش تاجی دارد، معشوق، شیشه شراب
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - سبز کوچک . ۲ - سبزه . ۳ - گیاه با طراوت و سر سبز . ۴ - سبزی خوردنی . ۵ - صراحی شراب . ۶ - سبز قبا سبز گرا عکه کلاغ سبز .
دهی است جزئ دهستان خرقان بخش آوج شهرستان قزوین
فرهنگ معین
(سَ زَ) (اِ.) 1 - سبزه . 2 - صراحی که از شیشة سبز ساخته باشند. 3 - بنگ ، حشیش . سبزه (سَ زَ یا زِ) (اِمر.) 1 - چمن . 2 - نوعی کشمش سبز. 3 - گندم گون ، کسی که رنگ پوستش اندکی تیره باشد. 4 - گندم یا عدس که ایرانیان جهت پیشواز عید نوروز آن را رویانده و سبز می کنند، سبزة عید.
لغت نامه دهخدا
بمستحقان ندهی هر آنچه داری و باز
دهی بمعجر و دستار سبزک و سیماک .
عنصری .
|| صراحی شراب . (برهان ) (آنندراج ) :
زَاندیشه وخیال فروروب سینه را
سبزک منه ز دست و نظر کن بسبزه زار .
مولوی (از رشیدی ).
|| بنگ . (آنندراج ). || کنایه از معشوق است :
سبزی و سبزکی و سبزه و کشت
چون بیابی ببر کش و بنشین
این بخور آن ببوس و عیش بکن
وز لب آب سبزه گل می چین .
شهیدی (از آنندراج ).
سبزک . [ س َ زَ ] (اِخ ) (ایشک چوپان ) دهی است جزء دهستان خرقان بخش آوج شهرستان قزوین واقع در 30000 گزی خاوری آوج . هوای آن معتدل و دارای 417 تن سکنه است .آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات ، باغات انگور. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالی و جاجیم بافی است . راه آن مالرو است ، از طریق رودخانه ماشین میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
بمستحقان ندهی هر آنچه داری و باز
دهی بمعجر و دستار سبزک و سیماک.
زَاندیشه وخیال فروروب سینه را
سبزک منه ز دست و نظر کن بسبزه زار .
سبزی و سبزکی و سبزه و کشت
چون بیابی ببر کش و بنشین
این بخور آن ببوس و عیش بکن
وز لب آب سبزه گل می چین.
سبزک. [ س َ زَ ] ( اِخ ) ( ایشک چوپان ) دهی است جزء دهستان خرقان بخش آوج شهرستان قزوین واقع در 30000 گزی خاوری آوج. هوای آن معتدل و دارای 417 تن سکنه است.آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات ، باغات انگور. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالی و جاجیم بافی است. راه آن مالرو است ، از طریق رودخانه ماشین میتوان برد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).
فرهنگ عمید
۲. صراحی که از شیشۀ سبز ساخته شده باشد.
۳. بنگ: گفتا نشانه هست ولیکن تو خیره ای / کآن کس که بنگ خورد، دهد مغز او دوار ز اندیشه و خیال فروروب سینه را / سبزک بنه ز دست و نظر کن به سبزه زار (مولوی۲: ۱۲۲۱ ).
۴. (زیست شناسی ) پرنده ای حرام گوشت کوچک تر از کلاغ، دارای پرهای سبز و سرخ، کلاغ سبز، سبز قبا، سبزه قبا، سبزگرا، کاسانه، کاسکینه.
۱. سبزه؛ گیاه سبز.
۲. صراحی که از شیشۀ سبز ساخته شده باشد.
۳. بنگ: ◻︎ گفتا نشانه هست ولیکن تو خیرهای / کآن کس که بنگ خورد، دهد مغز او دوار ـ ز اندیشه و خیال فروروب سینه را / سبزک بنه ز دست و نظر کن به سبزهزار (مولوی۲: ۱۲۲۱).
۴. (زیستشناسی) پرندهای حرامگوشت کوچکتر از کلاغ، دارای پرهای سبز و سرخ، کلاغ سبز؛ سبزقبا؛ سبزهقبا؛ سبزگرا؛ کاسانه؛ کاسکینه.
دانشنامه عمومی
سبزک، روستایی از توابع بخش آبگرم شهرستان آوج در استان قزوین ایران است.
این روستا در دهستان خرقان شرقی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۳۹ نفر (۶۲خانوار) بوده است.