کلمه جو
صفحه اصلی

عجر

فرهنگ فارسی

درشت پر گوشت و بزرگ شکم شدن

فرهنگ معین

(عُ جَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - عیب . ۲ - حزن ، اندوه .

لغت نامه دهخدا

عجر. [ ع َ ] ( ع مص ) گردن تافتن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || درگذشتن از بیم و مانند آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). به شتاب درگذشتن از بیم و مانند آن. ( اقرب الموارد ). || دنب برداشتن اسب در دویدن و به شتاب رفتن. || به شمشیر آهنگ کردن بر کسی. || برجستن خر. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || بازداشتن قاضی کسی را از کاری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). حجر کردن قاضی کسی را. ( اقرب الموارد ). || ستیهیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ستیهیدن بر کسی در گرفتن مال وی ، وبدین معنی جز مجهول استعمال نشود. ( منتهی الارب ). || سر باز گردانیدن ستور به سوی دیگر بعد ازبرنشستن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

عجر. [ ع َ ج ِ / ع َ ج ُ ] ( ع ص ، اِ ) بند ساق و ذراع استوار و درشت. ( منتهی الارب ). وظیف عجر؛ سخت و محکم. ( اقرب الموارد ).

عجر. [ ع ُ ج َ ] ( ع اِ ) ج ِ عُجرة. ( منتهی الارب ). رجوع به عجرة شود.

عجر. [ ع َ ج َ ] ( ع مص )درشت گردیدن و پرگوشت گشتن. || بزرگ شکم شدن. ( منتهی الارب ). || درشت و فربه گردیدن اسب. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) مغندگی و بیرون آمدگی هر چیزی. ( منتهی الارب ).

عجر. [ ع َ ] (ع مص ) گردن تافتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || درگذشتن از بیم و مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). به شتاب درگذشتن از بیم و مانند آن . (اقرب الموارد). || دنب برداشتن اسب در دویدن و به شتاب رفتن . || به شمشیر آهنگ کردن بر کسی . || برجستن خر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بازداشتن قاضی کسی را از کاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). حجر کردن قاضی کسی را. (اقرب الموارد). || ستیهیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ستیهیدن بر کسی در گرفتن مال وی ، وبدین معنی جز مجهول استعمال نشود. (منتهی الارب ). || سر باز گردانیدن ستور به سوی دیگر بعد ازبرنشستن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).


عجر. [ ع َ ج َ ] (ع مص )درشت گردیدن و پرگوشت گشتن . || بزرگ شکم شدن . (منتهی الارب ). || درشت و فربه گردیدن اسب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) مغندگی و بیرون آمدگی هر چیزی . (منتهی الارب ).


عجر. [ ع َ ج ِ / ع َ ج ُ ] (ع ص ، اِ) بند ساق و ذراع استوار و درشت . (منتهی الارب ). وظیف عجر؛ سخت و محکم . (اقرب الموارد).


عجر. [ ع ُ ج َ ] (ع اِ) ج ِ عُجرة. (منتهی الارب ). رجوع به عجرة شود.



کلمات دیگر: