کلمه جو
صفحه اصلی

شریحه

عربی به فارسی

تخته باريک , لوحه سنگ باريک , توفال , سراشيبي يا نماي بام , ميله , چوب مداد , ميله پشت صندلي , کفل , دنده ها , توفالي , باريک , ميله ميله , زدن , پرتاب شدن , شکافتن , ضربه شديد , برش , قاش , تکه , باريکه , گوه , سهم , قسمت , تيغه گوشت بري , قاش کردن , بريدن


فرهنگ فارسی

قطعه گوشت، شرائح جمع
( اسم ) قطعه گوشت جمع شرایح .

فرهنگ معین

(شَ حَ یا حِ ) [ ع . ] (اِ. ) قطعة گوشت .

لغت نامه دهخدا

( شریحة ) شریحة. [ ش َ ح َ ] ( ع اِ ) پاره گوشت. ( منتهی الارب ). پاره گوشت بدرازابریده. ( از مهذب الاسماء ) ( ناظم الاطباء ). شریح. شرحه. ( یادداشت مؤلف ). پاره ای از گوشت ، مانند شرحة. ( از اقرب الموارد ). رجوع به شریح شود. || کمان که از دو چوب مختلف کرده باشند. ( مهذب الاسماء ).

شریحة. [ ش َ ح َ ] (ع اِ) پاره ٔ گوشت . (منتهی الارب ). پاره ٔ گوشت بدرازابریده . (از مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). شریح . شرحه . (یادداشت مؤلف ). پاره ای از گوشت ، مانند شرحة. (از اقرب الموارد). رجوع به شریح شود. || کمان که از دو چوب مختلف کرده باشند. (مهذب الاسماء).



کلمات دیگر: