کلمه جو
صفحه اصلی

عسیر

فرهنگ فارسی

دشوار، سخت، مشکل
( اسم ) سخت دشوار مشکل مقابل یسیر .
چاهی است در مدینه از آن ابوامیه مخزومی و پیامبر ( ص ) آنرا الیسیره نامیده است

فرهنگ معین

(عَ ) [ ع . ] (ص . ) سخت ، دشوار.

لغت نامه دهخدا

عسیر. [ ع َ ] ( ع ص ) دشوار. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( دهار ). صعب. ( اقرب الموارد ).دشخوار. سخت. عَسِر. مشکل. مقابل یسیر :
وَرْمان همی بباید او را شناختن
بی چون و بی چگونه طریقیست بس عسیر.
ناصرخسرو.
- حاجة عسیر ؛ نیاز دشوار. ( منتهی الارب ). حاجت متعسر و سخت. ( از اقرب الموارد ).
- عسیرالعلاج ؛ بیماری که چاره آن دشوارباشد: مرض عسیرالعلاج. ( ناظم الاطباء ).
- عسیرالمرور ؛ راهی که عبورومرور از آن با زحمت و عسرت بود: راه عسیرالمرور. ( ناظم الاطباء ).
- عسیرالمضغ ؛ آنچه جویدن آن سخت باشد. دشوارمضغ. دشوارخای.
- یوم عسیر ؛ روز دشوار و سخت ، یا روز بد. ( منتهی الارب ). روز دشوار. ( دهار ).روز شدید یا شوم. ( از اقرب الموارد ) : فذلک یومئذ یوم عسیر ( قرآن 9/74 )؛ و آن روز روزی است دشوار. و کان یوماً علی الکافرین عسیراً ( قرآن 26/25 )؛و بوده است روزی بر کافران دشوار.
چنان ماند قاضی به جورش اسیر
که گفت ان هذا لیوم عسیر.
سعدی.
|| ناقة عسیر؛ شتر که در اول ریاضت سوار شده باشند او را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). شتر نارام کرده. ( دهار ). || شتر ماده که بسال نخست بار نگیرد. ( منتهی الارب ). ماده شتر که سال نخستش فرارسیده باشد و حامل نگردد.( از اقرب الموارد ). || شتر ماده دم برداشته دونده. ( ناظم الاطباء ). ناقه ای که در هنگام دویدن دم خود را بلند کرده باشد. ( از اقرب الموارد ).

عسیر. [ ع َ ] ( اِخ ) چاهی است در مدینه ازآن ِ ابوامیه مخزومی ، و پیامبر ( ص ) آن را الیسیرة نامیده است. ( از معجم البلدان ).

عسیر. [ ع َ ] (اِخ ) چاهی است در مدینه ازآن ِ ابوامیه ٔ مخزومی ، و پیامبر (ص ) آن را الیسیرة نامیده است . (از معجم البلدان ).


عسیر. [ ع َ ] (ع ص ) دشوار. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (دهار). صعب . (اقرب الموارد).دشخوار. سخت . عَسِر. مشکل . مقابل یسیر :
وَرْمان همی بباید او را شناختن
بی چون و بی چگونه طریقیست بس عسیر.

ناصرخسرو.


- حاجة عسیر ؛ نیاز دشوار. (منتهی الارب ). حاجت متعسر و سخت . (از اقرب الموارد).
- عسیرالعلاج ؛ بیماری که چاره ٔ آن دشوارباشد: مرض عسیرالعلاج . (ناظم الاطباء).
- عسیرالمرور ؛ راهی که عبورومرور از آن با زحمت و عسرت بود: راه عسیرالمرور. (ناظم الاطباء).
- عسیرالمضغ ؛ آنچه جویدن آن سخت باشد. دشوارمضغ. دشوارخای .
- یوم عسیر ؛ روز دشوار و سخت ، یا روز بد. (منتهی الارب ). روز دشوار. (دهار).روز شدید یا شوم . (از اقرب الموارد) : فذلک یومئذ یوم عسیر (قرآن 9/74)؛ و آن روز روزی است دشوار. و کان یوماً علی الکافرین عسیراً (قرآن 26/25)؛و بوده است روزی بر کافران دشوار.
چنان ماند قاضی به جورش اسیر
که گفت ان هذا لیوم عسیر.

سعدی .


|| ناقة عسیر؛ شتر که در اول ریاضت سوار شده باشند او را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شتر نارام کرده . (دهار). || شتر ماده که بسال نخست بار نگیرد. (منتهی الارب ). ماده شتر که سال نخستش فرارسیده باشد و حامل نگردد.(از اقرب الموارد). || شتر ماده ٔ دم برداشته ٔ دونده . (ناظم الاطباء). ناقه ای که در هنگام دویدن دم خود را بلند کرده باشد. (از اقرب الموارد).

فرهنگ عمید

دشوار، سخت، مشکل.

دانشنامه آزاد فارسی

عَسیر
ناحیه و استانی در جنوب غربی عربستان سعودی، با ۱۰۳,۸۵۰ کیلومتر مربع مساحت. از مرز جنوبی حجاز تا مرز شمالی یمن امتداد دارد و رشته کوه عسیر در آن واقع شده است. جبل سودا، با ۳,۱۳۳ متر ارتفاع، بلندترین قلۀ این رشته کوه به شمار می رود، که به موازات ساحل دریای سرخ و جزایر فرسان کشیده شده است. نواحی پست ساحلی آن ، مناطق حاصل خیز بسیاری دارد، که برای کشاورزی مساعد است. اَبْها و جیزان (جازان) شهرهای مهم عسیر محسوب می شوند. به موجب پیمان طائف (۱۹۳۴) عسیر به عربستان سعودی ملحق شد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی عَسِیرٌ: سخت و دشوار(که سختی و دشواریش ماندگار است)
ریشه کلمه:
عسر (۱۲ بار)

جدول کلمات

دشوار , سخت


کلمات دیگر: