کلمه جو
صفحه اصلی

شفش

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - شاخ درخت . ۲ - شوشه .

فرهنگ معین

(شَ ) (اِ. ) نی و چوبی که حلاج پنبه را با آن می زند.
( ~. ) (اِ. ) ۱ - شاخ درخت . ۲ - شوشه ، شفشه .

(شَ) (اِ.) نی و چوبی که حلاج پنبه را با آن می زند.


( ~.) (اِ.) 1 - شاخ درخت . 2 - شوشه ، شفشه .


لغت نامه دهخدا

شفش.[ ش َ / ش ُ ] ( اِ ) نی و یا چوبی که ندافان پنبه را بدان زنند و گردآوری کرده جمع نمایند. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ). آن نی که نداف پنبه بدان گرد آورد. ( انجمن آرا ) ( از آنندراج ) :
زغوته دزد و نوردن نورد و شفش ربان
هزاروپانصد باقی چنو دگر نبود.
سوزنی.
|| شاخه ٔدرخت. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جهانگیری ). به معنی شاخ درخت ، همانا به ضم اصح است. ( از انجمن آرا ) ( آنندراج ). || شفشه. شوشه. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به شوشه و شفشه شود. || سرگین خشک. ( ناظم الاطباء ). || نای و نی. || آماسی در دستهای اسب که از خوردن آب زیاد عارض گردد. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. نی یا چوب باریکی که حلاج با آن پنبه را می زند.
۲. شاخ درخت.


کلمات دیگر: