کلمه جو
صفحه اصلی

شغا

فرهنگ فارسی

شکا:تیردان، تیرکش، ترکش
( اسم ) ترکش تیردان .
تقطیر بول یا نا همواری دندانها

فرهنگ معین

(شَ ) (اِ. ) ترکش ، تیردان .

لغت نامه دهخدا

شغا. [ ش َ /ش ُ ] ( اِ ) جعبه و تیردان و ترکش. ( ناظم الاطباء ) ( ازاقرب الموارد ). شقا. شکا. تیردان. ( آنندراج ) ( از انجمن آرا ). ترکش. ( فرهنگ جهانگیری ). ترکش و تیردان را گویند، و آن جاییست که تیر در آن نهند و بر کمر بندند و به عربی جعبه خوانند. ( برهان ). شقا هم توان خواند، آیا ممکن است شقا از شکاف به معنی گنجه و جای رخت باشد؟ ( از فرهنگ لغات شاهنامه ). کنانه :
بیفکند رستم شغا و کمان
همه خیره گشته بر ایشان کیان.
فردوسی ( از انجمن آرا ).
به وقت کارزار ار خصم ورزد نام و ننگ او
فلک از گردن آویزد شغا و نیم لنگ او.
فرخی.
ای سرافرازی که از تاج شهان زیبد همی
بر میان بندگان تو شغا و نیم لنگ.
امیرمعزی ( از انجمن آرا ).
و رجوع به شقا و شگا و شُغ شود.

شغا. [ ش َ ] ( ع مص ) شَغاً. مختلف شدن دندانهای کسی در بلندی و کوتاهی و خروج و دخول. شَغْو. ( منتهی الارب ). اختلاف روییدن دندانها در درازی و کوتاهی ، و خروج آن عیب است. ( از اقرب الموارد ). ناهمواری برآمدن دندان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کم و بیش شدن دندانها در طول و عرض ، و آن از عیوب است. پس و پیشی و بلندی و کوتاهی دندانها. ( یادداشت مؤلف ). شُغُوّ. شَغاً. ( اقرب الموارد ). و رجوع به مصادر مزبور شود.

شغا. [ ش َ ] ( ع اِمص ) تقطیر بول. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). شغیة. ( اقرب الموارد ). رجوع به شغیة شود. || ناهمواری دندانها. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

شغا. [ ش َ ] (ع اِمص ) تقطیر بول . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شغیة. (اقرب الموارد). رجوع به شغیة شود. || ناهمواری دندانها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).


شغا. [ ش َ ] (ع مص ) شَغاً. مختلف شدن دندانهای کسی در بلندی و کوتاهی و خروج و دخول . شَغْو. (منتهی الارب ). اختلاف روییدن دندانها در درازی و کوتاهی ، و خروج آن عیب است . (از اقرب الموارد). ناهمواری برآمدن دندان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کم و بیش شدن دندانها در طول و عرض ، و آن از عیوب است . پس و پیشی و بلندی و کوتاهی دندانها. (یادداشت مؤلف ). شُغُوّ. شَغاً. (اقرب الموارد). و رجوع به مصادر مزبور شود.


شغا. [ ش َ /ش ُ ] (اِ) جعبه و تیردان و ترکش . (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). شقا. شکا. تیردان . (آنندراج ) (از انجمن آرا). ترکش . (فرهنگ جهانگیری ). ترکش و تیردان را گویند، و آن جاییست که تیر در آن نهند و بر کمر بندند و به عربی جعبه خوانند. (برهان ). شقا هم توان خواند، آیا ممکن است شقا از شکاف به معنی گنجه و جای رخت باشد؟ (از فرهنگ لغات شاهنامه ). کنانه :
بیفکند رستم شغا و کمان
همه خیره گشته بر ایشان کیان .

فردوسی (از انجمن آرا).


به وقت کارزار ار خصم ورزد نام و ننگ او
فلک از گردن آویزد شغا و نیم لنگ او.

فرخی .


ای سرافرازی که از تاج شهان زیبد همی
بر میان بندگان تو شغا و نیم لنگ .

امیرمعزی (از انجمن آرا).


و رجوع به شقا و شگا و شُغ شود.

فرهنگ عمید

تیردان، تیرکش، ترکش.


کلمات دیگر: