غرام
فارسی به انگلیسی
عربی به فارسی
نخود , يکجور باقلا , گرم , يک هزارم کيلوگرم , يک هزارم کيلو گرم , خانواده شاه پسند
فرهنگ فارسی
جمع غریم صاحب اقرب الموازد گوید : رواست که غارم معنی نسبت را برساند و بمعنی ذو اغرام یا تغریم باشد و غرام جمع آن محسوب شود
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
غرام . [ غ ِ ] (معرب ، اِ) گرام . رجوع به گرام و رجوع به کتاب النقود العربیة ص 26 و 38 شود.
غرام. [ غ ِ ] ( معرب ، اِ ) گرام. رجوع به گرام و رجوع به کتاب النقود العربیة ص 26 و 38 شود.
غرام. [ غْرا / غ ِ ] ( اِخ ) معرب گرام. رجوع به گرام شود.
غرام. [ غ ُر را ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ غریم ، مثل غرماء، و این نادر است زیرا فعیل بر وزن فُعّال جمع بسته نمی شود. ( از ذیل اقرب الموارد ). || صاحب اقرب الموارد گوید: رواست که غارم معنی نسبت را برساند و به معنی ذواغرام یا تغریم باشد و غرام جمع آن محسوب شود. ثعلب در خبری حکایت کند که : «انه لما قعد بعض قریش لقضاء دینه اتاه الغرام فقضاهم دینه ». و در حدیث جابر آمده : «فاشتد علیه بعض غرامه فی التقاضی ». ( لسان العرب از ذیل اقرب الموارد ).
غرام . [ غ َ ] (ع اِمص ) شیفتگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عشق و شیفتگی . (غیاث اللغات ). عشق . (دهار). عشق دلسوز. الحب المعذب للقلب . (اقرب الموارد). || آزمندی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). حرص . (غیاث اللغات ). ولوع . (اقرب الموارد). || هلاک . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). منه قوله تعالی : ان عذابها کان غراماً. (قرآن 65/25)؛ ای هلاکاً و لزاماً لهم . (منتهی الارب ). الهلاک و العذاب . (نشوء اللغة العربیة ص 4). || (اِ) عذاب . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (اقرب الموارد). || بدی پیوسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ).شر دائم . (اقرب الموارد). || لازم . (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل ص 73). آنچه رهائی از آن ممکن نیست . ما لایستطاع ان یتقضی منه . (لسان العرب به نقل ذیل اقرب الموارد).
غرام . [ غ ُر را ] (ع ص ، اِ) ج ِ غریم ، مثل غرماء، و این نادر است زیرا فعیل بر وزن فُعّال جمع بسته نمی شود. (از ذیل اقرب الموارد). || صاحب اقرب الموارد گوید: رواست که غارم معنی نسبت را برساند و به معنی ذواغرام یا تغریم باشد و غرام جمع آن محسوب شود. ثعلب در خبری حکایت کند که : «انه لما قعد بعض قریش لقضاء دینه اتاه الغرام فقضاهم دینه ». و در حدیث جابر آمده : «فاشتد علیه بعض غرامه فی التقاضی ». (لسان العرب از ذیل اقرب الموارد).
غرام . [ غْرا / غ ِ ] (اِخ ) معرب گرام . رجوع به گرام شود.
فرهنگ عمید
۳. عذاب، شکنجه و درد.