کلمه جو
صفحه اصلی

صفا دادن

فارسی به انگلیسی

to make pleasant, to reconcile

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - رونق و جلا دادن زدودن . ۲ - پاک و پاکیزه کردن . ۳ - ستردن موی سر و صورت : سر و صورت را صفا داد . ۴ - روشنایی باطن به کسی دادن .
پاکیزه کردن

فرهنگ معین

(صَ . دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) ۱ - طراوت دادن . ۲ - تراشیدن موی صورت .

لغت نامه دهخدا

صفا دادن. [ ص َ دَ ] ( مص مرکب ) پاکیزه کردن. جلا دادن. || ستردن موی : به سلمانی رفت و سر و صورت را صفا داد. || روشنائی باطنی به کسی دادن. معنویت و طهارت ضمیر به کسی دادن :
به خردی بخورد از بزرگان قفا
خدا دادش اندر بزرگی صفا.
سعدی.
|| پاکیزه کردن. نظیف ساختن. زدودن از :
ساکن گلخن شدم تا وصف کردم سینه را
دادم از خاکستر گلخن صفا آئینه را.
وحشی ( از آنندراج ).
به صد خون جگر دل را صفادادم ندانستم
که چون آئینه روشن شد به روشنگر نمی ماند.
صائب ( از آنندراج ).
- سر وریش را صفا دادن ؛ اصلاح کردن. موی زیادی را ستردن.


کلمات دیگر: