کلمه جو
صفحه اصلی

غداره

فارسی به انگلیسی

broadsword, glaive, double-edged sword

broadsword, glaive


فرهنگ فارسی

قداره:ماخوذازکتاره هندی یک قسم حربه شبیه به شمشیرکه راست وپهن وسنگین است
( صفت ) ۱ - مونث غدار زن بیوفا ۲ - زن محیل محتاله .
صاحب منتهی الارب بمعنی گیسوی بافته و غدیره آورده و جمع آن را غدائر ذکر کرده و این معنی در دیگر قوامیس عرب دیده نشد

فرهنگ معین

(غَ دّ رِ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - مؤنث غدار، زن بی وفا. ۲ - زن حیله گر.
( ~ . )(اِ. )۱ - مأخوذ از «کتارة » هندی ، سلاحی شبیه به شمشیر اما پهن و راست . ۲ - پیکان پهن ، پیکان نیزه .

(غَ دّ رِ) [ ع . ] (ص .) 1 - مؤنث غدار، زن بی وفا. 2 - زن حیله گر.


( ~ .)(اِ.)1 - مأخوذ از «کتارة » هندی ، سلاحی شبیه به شمشیر اما پهن و راست . 2 - پیکان پهن ، پیکان نیزه .


لغت نامه دهخدا

( غدارة ) غدارة. [ غ ُ رَ ] ( ع اِ ) آنچه سپس گذارند آن را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). هرچیزی که آن را ترک کنند و باقی گذارند. ( از اقرب الموارد ).

غدارة. [ غ ِ رَ ] ( ع اِ ) صاحب منتهی الارب به معنی گیسوی بافته و غدیره آورده و جمع آن را غدائر ذکر کرده ، و این معنی در دیگر قوامیس عرب دیده نشد.

غدارة. [ غ َدْ دا رَ ] ( ع ص ) مؤنث غدار. ( منتهی الارب ). زن بیوفا و فریبنده. ( ناظم الاطباء ). || سنون غداره ؛ سالهایی که پرباران باشد و سبزه کم روید. ( از اقرب الموارد ).
غداره. [ غ َ رَ / رِ ] ( اِ ) پیکان پهن بزرگ شکاری ، و آن را به اندام بیل سازند. ( برهان ). پیکان بزرگ. ( جهانگیری ). پیکان تیر بزرگ که به ترکیب بیل سازند. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). به معنی پیکان نیزه نیز آمده. ( از لسان العجم ). غداره مأخوذ از کتاره ، کتاله است که در سانسکریت کَتارا و در زبان اردو کَتاره و کَتاری است : شش تن مقدم ایشان خویشتن را به کتاره زدند چنانکه خون در آن خانه روان شد... این خبر به امیر رسانیدند گفت این کتاره به کرمان بایست زد . ( حاشیه برهان چ معین ذیل غداره و کتاره ). صاحب لسان العجم گوید: غداره درترکی شمشیری است که به پهلوی اسب می بندند. ( لسان العجم ). ولی ظاهراً همان غداره و کتاره فارسی است که به زبان ترکی راه یافته. قداره. ( حاشیه برهان چ معین ). رجوع به قداره شود. || دبه برنجین. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). || یک نوع سلاح محافظ سر. ( لسان العجم ). از این کلمه ترکیبات غداره بستن ، غداره بندی ، غداره کشیدن نیز به کار برند.

غداره . [ غ َ رَ / رِ ] (اِ) پیکان پهن بزرگ شکاری ، و آن را به اندام بیل سازند. (برهان ). پیکان بزرگ . (جهانگیری ). پیکان تیر بزرگ که به ترکیب بیل سازند. (آنندراج ) (انجمن آرا). به معنی پیکان نیزه نیز آمده . (از لسان العجم ). غداره مأخوذ از کتاره ، کتاله است که در سانسکریت کَتارا و در زبان اردو کَتاره و کَتاری است : شش تن مقدم ایشان خویشتن را به کتاره زدند چنانکه خون در آن خانه روان شد... این خبر به امیر رسانیدند گفت این کتاره به کرمان بایست زد . (حاشیه ٔ برهان چ معین ذیل غداره و کتاره ). صاحب لسان العجم گوید: غداره درترکی شمشیری است که به پهلوی اسب می بندند. (لسان العجم ). ولی ظاهراً همان غداره و کتاره ٔ فارسی است که به زبان ترکی راه یافته . قداره . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به قداره شود. || دبه ٔ برنجین . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). || یک نوع سلاح محافظ سر. (لسان العجم ). از این کلمه ترکیبات غداره بستن ، غداره بندی ، غداره کشیدن نیز به کار برند.


غدارة. [ غ َدْ دا رَ ] (ع ص ) مؤنث غدار. (منتهی الارب ). زن بیوفا و فریبنده . (ناظم الاطباء). || سنون غداره ؛ سالهایی که پرباران باشد و سبزه کم روید. (از اقرب الموارد).


غدارة. [ غ ِ رَ ] (ع اِ) صاحب منتهی الارب به معنی گیسوی بافته و غدیره آورده و جمع آن را غدائر ذکر کرده ، و این معنی در دیگر قوامیس عرب دیده نشد.


غدارة. [ غ ُ رَ ] (ع اِ) آنچه سپس گذارند آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). هرچیزی که آن را ترک کنند و باقی گذارند. (از اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

غدار (زن ).
=قداره

غدار (زن).


قداره#NAME?



کلمات دیگر: