(شَ سَ یا سِ ) (اِ. )۱ - تگرگ . ۲ - ژاله .
شخکاسه
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
شخکاسه. [ ش َ س َ / س ِ ] ( اِ ) آبی افسرده و منجمد که از باران بارد و آن را تگرگ و ژاله و سنگک وسنگچه و یخچه نیز گویند. ( شرفنامه منیری ). ژاله. ( برهان ). تگرگ. ژاله. یخچه. ( سروری ). تگرگ. ( رشیدی ). تگرگ که باران منجمد است. ( فرهنگ نظام ) :
بر موالیت بپاشد همه در و گوهر
بر اعادیت ببارد همه شخکاسه و خار.
بر موالیت بپاشد همه در و گوهر
بر اعادیت ببارد همه شخکاسه و خار.
رودکی.
|| در جهانگیری چنین آمده است : با اول مضموم و ثانی مفتوح نام مرغی است که کوچک و خوش آواز بود و بیت بالا را از رودکی شاهد آورده ولی طبق فرهنگها یا کاتب غلط نوشته یا صاحب فرهنگ سهو کرده.فرهنگ عمید
۱. تگرگ.
۲. ژاله، شهنگانه.
۲. ژاله، شهنگانه.
کلمات دیگر: