کلمه جو
صفحه اصلی

شراحی

فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) نوعی کباب از گوشت شرحه شرحه ( تکه تکه ) می پختند و در سطل می نهادند .
نسبت به شراح که نام آبا اجدادی است

فرهنگ معین

(شَ ) [ ع . ] (ص نسب . ) نوعی کباب که از گوشت شرحه شرحه (تکه تکه ) می پختند و در سطل می نهادند.

لغت نامه دهخدا

شراحی . [ ش َ ] (ص نسبی ) نسبت به شراح که نام آبا اجدادی است . (از انساب سمعانی ).


شراحی. [ ش ُ ] ( از ع ، ص نسبی ، اِ ) نوعی از کباب و نوعی از طعام باشد که با هم در فرن پزند. ( برهان ) ( آنندراج ). نوعی از طعام و کباب که با هم مخلوط پزند و از اشعار بسحاق معلوم میشود که آن را در سطل که ظرفی است مخصوص مینهادند چه در همه جا سطل شراحی گفته است. ( فرهنگ لغات دیوان بسحاق اطعمه ص 179 ).قسمی از کباب که شرحه شرحه کرده باشند :
سطلکی چند شراحی به موقع باشد
که بچینیم در این خوان ز یمین و ز یسار.
بسحاق ( دیوان اطعمه ).
چندان بنشین تا بپزد دیگ شراحی
کان لحظه به دل میرسد از دوست پیامی.
بسحاق ( دیوان اطعمه ).

شراحی. [ ش َ ] ( ص نسبی ) نسبت به شراح که نام آبا اجدادی است. ( از انساب سمعانی ).

شراحی . [ ش ُ ] (از ع ، ص نسبی ، اِ) نوعی از کباب و نوعی از طعام باشد که با هم در فرن پزند. (برهان ) (آنندراج ). نوعی از طعام و کباب که با هم مخلوط پزند و از اشعار بسحاق معلوم میشود که آن را در سطل که ظرفی است مخصوص مینهادند چه در همه جا سطل شراحی گفته است . (فرهنگ لغات دیوان بسحاق اطعمه ص 179).قسمی از کباب که شرحه شرحه کرده باشند :
سطلکی چند شراحی به موقع باشد
که بچینیم در این خوان ز یمین و ز یسار.

بسحاق (دیوان اطعمه ).


چندان بنشین تا بپزد دیگ شراحی
کان لحظه به دل میرسد از دوست پیامی .

بسحاق (دیوان اطعمه ).




کلمات دیگر: