کلمه جو
صفحه اصلی

عقابین

فرهنگ فارسی

تثنیه عقاب، دوعقاب، دوقطعه چوب یاچهارپایه که درقدیم گناهکاررابه آن میبستندوتازیانه میزدند
۱ - تثنیه عقاب در حالت رفعی و جری ( ولی در فارسی مراعات این قاعده نکنند ) دو عقاب . ۲ - دو چوب که مقصر را بر آنها بدار می کشیدند یا بر آنها بسته چوب می زدند عقابان . توضیح ظاهرا سر آن دو چوب به شکل عقاب بوده . یا در عقابین کشیدن . مقصر را به چوب عقابین بستن .
خارهای آهنین

فرهنگ معین

( ~ . بَ یا بِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - تثنیه عقاب ، دو عقاب . ۲ - دو قطعه چوب که گناهکار را بر آن می بستند و تازیانه می زدند.

لغت نامه دهخدا

عقابین. [ ع ُ ب َ ] ( ع اِ ) تثنیه عقاب ( در حال نصب و جر، و در تداول فارسی رعایت این قاعده نشود ). عقابان. || دو چوب است که پوست را میان آن کشند. ( از لسان العرب ). دو چوب بلند که مجرمان را بدان بندند. ( غیاث اللغات ). دو چوب بلندی که وزیر نوشیروان برپا کرده حمزه را در پوست گاو کشیده بر بالای آن بسته بود. ( آنندراج ). آلتی بوده است که مجرم را بر آن می بستند تازیانه می زدند و چون بر بالای آن صورت دو عقاب می کردند آن را عقابین می خواندند. ( یادداشت مرحوم دهخدا به نقل از ادیب پیشاوری ). عمل به چارچوب کشیدن گناهکار و تازیانه زدن بر پشت او. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). دو چوب که مقصر را بر آنها بدار می کشیدند، یا بر آنها بسته چوب می زدند، و ظاهراً سر آن دو چوب بشکل عقاب بوده است. ( فرهنگ فارسی معین ). العِرفاص ؛ تازیانه عقابین. ( السامی فی الاسامی ) ( مهذب الاسماء ) : چنانکه بفرمود تا عقابین و تازیانه و جلاد آوردند و خواسته بود تا بزنند. ( تاریخ بیهقی ص 367 ). مستخرج و عقابین و تازیانه و شکنجها آورده و جلاد آمده.( تاریخ بیهقی ص 368 ). آخر آن بود که بوالمظفر را هزار تازیانه به عقابین بزدند. ( تاریخ بیهقی ص 449 ).
زین به نبود مذهبی که گیری
از بیم عقابین و تازیانه.
ناصرخسرو.
عقابین پولاد در چنگ او
عقابان سیه جامه ز آهنگ او.
نظامی.
یکی هفته در آن کوه و بیابان
نرستنداز عقابینش عقابان.
نظامی.
در آشیانه خود بر سر عقابین است
ز نیم بیضه که دارد بروی خان نرگس.
کاتبی.
دفتر زهد ز اندیشه نم وانشود
حرف ناصح به عقابین نقاب است امروز.
اشرف ( از آنندراج ).
- حمزه در عقابین بودن ؛ کنایه از بودن کسی در کلفت شدید. ( از آنندراج ) : اما حمزه اینجا در عقابین است که ادای شکر التفات به چه زبان بیان توان نمود. ( جلالای طباطبا از آنندراج ).
- در عقابین کشیدن و بر عقابین کشیدن و به عقابین کشیدن ؛مقصر را به چوب عقابین کشیدن. ( فرهنگ فارسی معین ) : با عبداﷲ برو و هر دو را بگوی تا بر عقابین کشند. ( تاریخ بیهقی ص 163 ). رو به عبداﷲ پارسی کردو گفت بر عقابین نکشیدند ایشان را؟ ( تاریخ بیهقی ص 163 ). می فرمایم تا به عقابینش کشند. ( تاریخ بیهقی ص 368 ).
کشیده در عقابین سیاهی
پر و منقار مرغ صبحگاهی.

عقابین . [ ع ُ ] (اِ) خارهای آهنین . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).


عقابین . [ ع ُ ب َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ عقاب (در حال نصب و جر، و در تداول فارسی رعایت این قاعده نشود). عقابان . || دو چوب است که پوست را میان آن کشند. (از لسان العرب ). دو چوب بلند که مجرمان را بدان بندند. (غیاث اللغات ). دو چوب بلندی که وزیر نوشیروان برپا کرده حمزه را در پوست گاو کشیده بر بالای آن بسته بود. (آنندراج ). آلتی بوده است که مجرم را بر آن می بستند تازیانه می زدند و چون بر بالای آن صورت دو عقاب می کردند آن را عقابین می خواندند. (یادداشت مرحوم دهخدا به نقل از ادیب پیشاوری ). عمل به چارچوب کشیدن گناهکار و تازیانه زدن بر پشت او. (یادداشت مرحوم دهخدا). دو چوب که مقصر را بر آنها بدار می کشیدند، یا بر آنها بسته چوب می زدند، و ظاهراً سر آن دو چوب بشکل عقاب بوده است . (فرهنگ فارسی معین ). العِرفاص ؛ تازیانه ٔ عقابین . (السامی فی الاسامی ) (مهذب الاسماء) : چنانکه بفرمود تا عقابین و تازیانه و جلاد آوردند و خواسته بود تا بزنند. (تاریخ بیهقی ص 367). مستخرج و عقابین و تازیانه و شکنجها آورده و جلاد آمده .(تاریخ بیهقی ص 368). آخر آن بود که بوالمظفر را هزار تازیانه به عقابین بزدند. (تاریخ بیهقی ص 449).
زین به نبود مذهبی که گیری
از بیم عقابین و تازیانه .

ناصرخسرو.


عقابین پولاد در چنگ او
عقابان سیه جامه ز آهنگ او.

نظامی .


یکی هفته در آن کوه و بیابان
نرستنداز عقابینش عقابان .

نظامی .


در آشیانه ٔ خود بر سر عقابین است
ز نیم بیضه که دارد بروی خان نرگس .

کاتبی .


دفتر زهد ز اندیشه ٔ نم وانشود
حرف ناصح به عقابین نقاب است امروز.

اشرف (از آنندراج ).


- حمزه در عقابین بودن ؛ کنایه از بودن کسی در کلفت شدید. (از آنندراج ) : اما حمزه اینجا در عقابین است که ادای شکر التفات به چه زبان بیان توان نمود. (جلالای طباطبا از آنندراج ).
- در عقابین کشیدن و بر عقابین کشیدن و به عقابین کشیدن ؛مقصر را به چوب عقابین کشیدن . (فرهنگ فارسی معین ) : با عبداﷲ برو و هر دو را بگوی تا بر عقابین کشند. (تاریخ بیهقی ص 163). رو به عبداﷲ پارسی کردو گفت بر عقابین نکشیدند ایشان را؟ (تاریخ بیهقی ص 163). می فرمایم تا به عقابینش کشند. (تاریخ بیهقی ص 368).
کشیده در عقابین سیاهی
پر و منقار مرغ صبحگاهی .

نظامی .


زلفت چو عقاب در عقب بود
بربود و کشیدش در عقابین .

عطار.


و او [ احمد حنبل ] پیر و ضعیف بود بر عقابین کشیدند و هزار تازیانه بزدند. (تذکرةالاولیاء عطار). یکی را به عقابین کشیده و گفتند اگریک ذره تقصیر کنی خصمت بت بزرگ باد. (تذکرة الاولیاء).
- عقابین کَنان ؛ عقابین کَنی . رسم و جشنی در قهوه خانه چون سخنور به قسمت عقابین کنی رسد. (یادداشت مرحوم دهخدا).

فرهنگ عمید

۱. = عُقاب
۲. دو قطعه چوب یا چهارپایه که در قدیم گناهکار را به آن می بستند و تازیانه می زدند.


کلمات دیگر: