کلمه جو
صفحه اصلی

شطار

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - شطرنج باز . ۲ - قمار باز مقامر .
مشاطره و چیزی را میان همدیگر به دو نصف کردن .

فرهنگ معین

(شَ طّ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - شطرنج باز. ۲ - قمارباز.
( ~ . ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - بسیار زیرک . ۲ - بسیار خبیثت . ۳ - چاقوکش .

(شَ طّ) [ ع . ] (ص .) 1 - شطرنج باز. 2 - قمارباز.


( ~ .) [ ع . ] (ص .) 1 - بسیار زیرک . 2 - بسیار خبیثت . 3 - چاقوکش .


لغت نامه دهخدا

شطار. [ ش َطْ طا ] (ع ص ) داهی . بسیار زیرک . || بسیار خبیث . || چاقوکش . (فرهنگ فارسی معین ).


شطار. [ ش َطْ طا ] (ع ص ) شطرنج باز. || قمارباز. مقامر. (فرهنگ فارسی معین ).


شطار. [ ش ِ ] (ع مص ) مشاطره و چیزی را در میان همدیگر به دو نصف کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به مشاطرة شود.


شطار. [ ش ِ ] ( ع مص ) مشاطره و چیزی را در میان همدیگر به دو نصف کردن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به مشاطرة شود.

شطار. [ ش ُطْ طا ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ شاطِر. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شاطر شود. || عَیّار. ( تمدن جرجی زیدان ص 47 ). رجوع به عیار و ترجمه تمدن جرجی زیدان شود.

شطار. [ ش َطْ طا ] ( ع ص ) داهی. بسیار زیرک. || بسیار خبیث. || چاقوکش. ( فرهنگ فارسی معین ).

شطار. [ ش َطْ طا ] ( ع ص ) شطرنج باز. || قمارباز. مقامر. ( فرهنگ فارسی معین ).

شطار. [ ش ُطْ طا ] (ع ص ، اِ) ج ِ شاطِر. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شاطر شود. || عَیّار. (تمدن جرجی زیدان ص 47). رجوع به عیار و ترجمه ٔ تمدن جرجی زیدان شود.



کلمات دیگر: