اسيابان , يکجور پروانه
طحان
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
آسیابان، آردفروش
بنابر گفته سمعانی جمعی از مشاهیر و افاضل رجال بنام طحان معروف بوده اند و بدین اسم نسبت داده میشده اند .
بنابر گفته سمعانی جمعی از مشاهیر و افاضل رجال بنام طحان معروف بوده اند و بدین اسم نسبت داده میشده اند .
فرهنگ معین
(طَ حّ ) [ ع . ] (ص . ) آسیابان .
لغت نامه دهخدا
طحان. [طَح ْ حا ] ( ع ص ) آسیابان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آسیاگر. || المنبسط من الارض. ( اقرب الموارد ). زمین خوار و هموار.
طحان. [ طَح ْ حا ] ( اِخ ) بنابر گفته سمعانی جمعی از مشاهیر و افاضل رجال به نام طحان معروف بوده اند و بدین اسم نسبت داده میشده اند. ( انساب سمعانی ).
طحان. [ طَح ْ حا ] ( اِخ ) بنابر گفته سمعانی جمعی از مشاهیر و افاضل رجال به نام طحان معروف بوده اند و بدین اسم نسبت داده میشده اند. ( انساب سمعانی ).
طحان . [ طَح ْ حا ] (اِخ ) بنابر گفته ٔ سمعانی جمعی از مشاهیر و افاضل رجال به نام طحان معروف بوده اند و بدین اسم نسبت داده میشده اند. (انساب سمعانی ).
طحان . [طَح ْ حا ] (ع ص ) آسیابان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آسیاگر. || المنبسط من الارض . (اقرب الموارد). زمین خوار و هموار.
فرهنگ عمید
آسیابان، آردفروش.
جدول کلمات
آسیابان
پیشنهاد کاربران
ارد فروش
کلمات دیگر: