کلمه جو
صفحه اصلی

غره کردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) فریفتن گول زدن .

فرهنگ معین

(غَ رِّ . کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) فریفتن ، گول زدن .

لغت نامه دهخدا

غره کردن. [ غ ِرْ /غ َرْ رَ / رِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) فریفتن. گول زدن. مغرور کردن. غره ساختن. رجوع به غره شود :
نگویند زینگونه مردان مرد
همانا جوانی ترا غره کرد.
فردوسی.
چون شوی غره بدینش چو همی بینی
که همی غره کند گنبد دوارش.
ناصرخسرو.
نگر کتان نکند غره عهد و پیمانش
که او وفا نکند هیچ عهد و پیمان را.
ناصرخسرو.
غره نکند هر که بدیده ست سپاهش
این عالم از آن پس به فراخی مکانیش.
ناصرخسرو.
هرکه را غره کرد دولت تیز
عذر آن دولتش هلاک رساند.
خاقانی.


کلمات دیگر: