کلمه جو
صفحه اصلی

عدوان

فارسی به انگلیسی

injustice, enmity

فرهنگ فارسی

دشمنی کردن، ستم کردن بکسی، دشمنی، ظلم وستم آشکار
۱ - دشمنی کردن . ۲ - ستم کردن بر کسی . ۳ - در گذشتن از حد . ۴ - ( اسم ) دشمنی طلم جور .

فرهنگ معین

(عُ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) دشمنی کردن . ۲ - ستم کردن بر کسی . ۳ - (اِ. ) دشمنی ، ظلم .

لغت نامه دهخدا

عدوان. [ ع ُدْ ] ( ع مص ) بیداد کردن.( ترجمان القرآن ) ( ناظم الاطباء ). || ستم کردن بر کسی. ( منتهی الارب ) ( فرهنگ نظام ) :
ز یأس تو نه عجب در بلاد فرس و عرب
که گرگ بر گله یارا نباشدش عدوان.
سعدی.
|| درگذشتن از حد. ( منتهی الارب ) ( از فرهنگ نظام ). || دزدیدن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || بازگردانیدن و مشغول کردن از کار. || برجستن بر کسی. || تجاوز کردن و درگذشتن از کار و ترک دادن. || ( اِمص ، اِ ) ستم آشکار. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || طغیان. ( غیاث اللغات ). || فریاد. ( قطرالمحیط ). || فساد و بدی. ( ناظم الاطباء ).

عدوان. [ ع َ دَ ] ( ع اِ ) ذئب ذوعدوان ؛ گرگی که بر مردم دود و حمله آرد. و منه السلطان ذوعدوان. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || ( ص ) الشدید القوی. ( قطرالمحیط ) ( از اقرب الموارد ).

عدوان. [ ع َ دَ ] ( ع مص ) دویدن اسب. || دویدن خواستن اسب. ( از منتهی الارب ).

عدوان. [ ع َدْ ] ( اِخ ) حارث بن عمروبن قیس از قیس عیلان از عدنانیه. جدی جاهلی است که مسکن فرزندان آن به طائف بوده بواسطه غلبه ثقیف به تهامه کوچ کردند و سپس به افریقیه و جز آن پراکنده شدند. ( از اعلام زرکلی ).

عدوان . [ ع َ دَ ] (ع اِ) ذئب ذوعدوان ؛ گرگی که بر مردم دود و حمله آرد. و منه السلطان ذوعدوان . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (ص ) الشدید القوی . (قطرالمحیط) (از اقرب الموارد).


عدوان . [ ع َ دَ ] (ع مص ) دویدن اسب . || دویدن خواستن اسب . (از منتهی الارب ).


عدوان . [ ع َدْ ] (اِخ ) حارث بن عمروبن قیس از قیس عیلان از عدنانیه . جدی جاهلی است که مسکن فرزندان آن به طائف بوده بواسطه ٔ غلبه ٔ ثقیف به تهامه کوچ کردند و سپس به افریقیه و جز آن پراکنده شدند. (از اعلام زرکلی ).


عدوان . [ ع ُدْ ] (ع مص ) بیداد کردن .(ترجمان القرآن ) (ناظم الاطباء). || ستم کردن بر کسی . (منتهی الارب ) (فرهنگ نظام ) :
ز یأس تو نه عجب در بلاد فرس و عرب
که گرگ بر گله یارا نباشدش عدوان .

سعدی .


|| درگذشتن از حد. (منتهی الارب ) (از فرهنگ نظام ). || دزدیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بازگردانیدن و مشغول کردن از کار. || برجستن بر کسی . || تجاوز کردن و درگذشتن از کار و ترک دادن . || (اِمص ، اِ) ستم آشکار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || طغیان . (غیاث اللغات ). || فریاد. (قطرالمحیط). || فساد و بدی . (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

۱. دشمنی کردن، دشمنی.
۲. ستم کردن به کسی، ظلم و ستم آشکار.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی عُدْوَانَ: ظلم - تجاوز - دشمنی - خصومت (در عبارت "لَا تَعَاوَنُواْ عَلَی ﭐلْإِثْمِ وَﭐلْعُدْوَانِ " و نظایر آن ، عدوان آن اعمال زشتی است که ضررش دامنگیر دیگران میشود ، و گناهان مربوط به حق الناس است که موجب اذیت و آزار مردم می شوند.کلمه عدوان همه رقم تجاوز را ش...
معنی عَدْواً: ظلم - تجاوز(عدو به معنای تجاوز و ضد التیام است که اگر نسبت به قلب ملاحظه شود عداوت و دشمنی را معنا میدهد ، و اگر نسبت به راه رفتن ملاحظه شود معنای دویدن را ، و نسبت به اخلال در عدالت در معامله معنای عدوان و ظلم را میدهد ، و به این معنا در آیه فیسبوا ...
ریشه کلمه:
عدو (۱۰۶ بار)

جدول کلمات

ظلم ، ستم

پیشنهاد کاربران

ظلم

ستم

تسلط بر حق، منفعت، عین غیر به زور و ظلم را تصرف عدوانی گویند

به زور تصاحب شدن حق

دشمنی

دشمنی کردن

این واژه ای عربی است.
معنی: پرخاشگری

بدین معناست که غاصب بدون مجوز و با علم به عدم استحقاق خود، عامدا بر حق غیر مستولی شود.


کلمات دیگر: