غریویدن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - غریو کردن فریاد زدن آواز بلند برداشتن ۲ - نالیدن و گریستن زاری کردن .
فرهنگ معین
(غَ دَ ) (مص ل . ) ۱ - فریاد زدن . ۲ - نالیدن و گریستن .
لغت نامه دهخدا
غریویدن. [غ ِ ری دَ ] ( مص ) فریاد زدن. شور و غوغا کردن. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). آواز بلند برداشتن. ( فرهنگ خطی متعلق به کتابخانه لغت نامه ). غریو کردن :
غریویدن آمد ز توران سپاه
ز سر برگرفتند گردان کلاه.
برآمد غریویدن های و هو.
غریویدن کوس و پیکار و غو.
غریوید بسیار ازدرد و خشم.
زمین را برافکند پیچش به ناف.
غریوید بسیار و بردش نماز
بپرسیدش از رنجهای دراز.
برآمد ز ایوان افراسیاب.
بغلطید بر خاک چون کشته مار.
وزآن پس غریویدن از سر گرفت.
همی کرد یعقوب را دل به داغ.
غریویدن آمد ز توران سپاه
ز سر برگرفتند گردان کلاه.
فردوسی.
شد آن انجمن زار و گریان بر اوبرآمد غریویدن های و هو.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
برآمد ده و افکن و گیر و روغریویدن کوس و پیکار و غو.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
طپانچه همی کوفت بر روی و چشم غریوید بسیار ازدرد و خشم.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
غریویدن کوس گردون شکاف زمین را برافکند پیچش به ناف.
نظامی.
|| نالیدن. زاری کردن. گریستن : غریوید بسیار و بردش نماز
بپرسیدش از رنجهای دراز.
فردوسی.
غریویدن چنگ و بانگ رباب برآمد ز ایوان افراسیاب.
فردوسی.
غریوید یوسف دگرباره زاربغلطید بر خاک چون کشته مار.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
به مهر دلش تنگ در بر گرفت وزآن پس غریویدن از سر گرفت.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
غریویدن آن فروزان چراغ همی کرد یعقوب را دل به داغ.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
فرهنگ عمید
بانگ برآوردن، فریاد زدن، خروشیدن: غریویدن کوس گردون شکاف/ زمین را برافکند پیچش به ناف (نظامی۵: ۹۶۷ )، خرامان غریوید و بردش نماز / بپرسیدش از رنج های دراز (فردوسی: ۲/۳۹ ).
کلمات دیگر: