عذب
فارسی به انگلیسی
عربی به فارسی
عذاب دادن , تحريف کردن , به خود پيچيدن , تقلا کردن
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - گوارا خوشگوار ( آب و شراب و خوراک ) . ۲ - خوش شیرین نغز : اشعار عذب .
آب چغزلاوه بر آورده شراب و طعام را
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
آب عذب دین همی جوشد ازو
طالبان را آن حیات است و نمو.
غیرعذب دین عذاب است آن همه.
تا که آب شور او را کور کرد.
- عذب البیان ؛ روان و خوش بیان : به انشاء و انشاد اشعاری چند عذب البیان و رطب اللسان گشتند. ( ترجمه یمینی ص 455 ).
عذب. [ ع َ ] ( ع مص ) ناخوردن از شدت عطش. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). || بازداشتن کسی را. ( از اقرب الموارد ). باز ایستادن و گذاشتن. ( از منتهی الارب ). امتناع از چیزی یا کسی. ( از اقرب الموارد ). || بند گذاشتن برای تازیانه. ( از اقرب الموارد ).
عذب. [ ع َ ذَ ] ( ع اِ ) خاشاک. || آنچه از بچه دان برآید بعد ازولادت. || خرقه زن نوحه سرا که در وقت نوحه بر میان بندد. || کرانه هر چیزی. || سر قضیب شتر. ( از قطرالمحیط ) ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || چرم پاره که سپس پالان آویزند. ( از قطرالمحیط ) ( منتهی الارب ). مفرد آن عذبة است. || نام درختی است. ( منتهی الارب ).
عذب. [ ع َ ذَ ] ( ع اِ ) ج ِ عذبة. ( ناظم الاطباء ). رجوع به عذبة شود.
عذب. [ ع َ ذِ ] ( ع ص )آب چغزلاوه برآورده. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || شراب و طعام گوارا. ( ناظم الاطباء ).
آب عذب دین همی جوشد ازو
طالبان را آن حیات است و نمو.
مولوی .
اندرآیید ای مسلمانان همه
غیرعذب دین عذاب است آن همه .
مولوی .
او ز بحر عذب آب شور خورد
تا که آب شور او را کور کرد.
مولوی .
|| (اِ) نوعی از درخت باشد. (منتهی الارب ) (از قطرالمحیط)(اقرب الموارد). || (ص ) نزد فصحاء کلامی است که الفاظ آن از کلمات وحشی عاری باشد. (از کشاف ).سخنی که لفظ آن سلس و غیر کریه بر ذوق باشد مقابل غیر مأنوس و وحشی . (از اقرب الموارد).
- عذب البیان ؛ روان و خوش بیان : به انشاء و انشاد اشعاری چند عذب البیان و رطب اللسان گشتند. (ترجمه ٔ یمینی ص 455).
عذب . [ ع َ ] (ع مص ) ناخوردن از شدت عطش . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || بازداشتن کسی را. (از اقرب الموارد). باز ایستادن و گذاشتن . (از منتهی الارب ). امتناع از چیزی یا کسی . (از اقرب الموارد). || بند گذاشتن برای تازیانه . (از اقرب الموارد).
عذب . [ ع َ ذَ ] (ع اِ) ج ِ عذبة. (ناظم الاطباء). رجوع به عذبة شود.
عذب . [ ع َ ذَ ] (ع اِ) خاشاک . || آنچه از بچه دان برآید بعد ازولادت . || خرقه ٔ زن نوحه سرا که در وقت نوحه بر میان بندد. || کرانه ٔ هر چیزی . || سر قضیب شتر. (از قطرالمحیط) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || چرم پاره که سپس پالان آویزند. (از قطرالمحیط) (منتهی الارب ). مفرد آن عذبة است . || نام درختی است . (منتهی الارب ).
عذب . [ ع َ ذِ ] (ع ص )آب چغزلاوه برآورده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شراب و طعام گوارا. (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
۲. شاخه های درخت.
۳. اطراف چیزی.
۴. آن قسمت از عمامه یا دستار که بر دو شانه می افتد.
۵. بند ترازو.
۱. پاکیزه.
۲. گوارا، خوشگوار.
۱. پاکیزه.
۲. گوارا؛ خوشگوار.
۱. خاشاک.
۲. شاخههای درخت.
۳. اطراف چیزی.
۴. آن قسمت از عمامه یا دستار که بر دو شانه میافتد.
۵. بند ترازو.
دانشنامه اسلامی
معنی عَذْبٌ: آب خوش طعم -آب پاکیزه وخالص
معنی أَیَامَیٰ: پسران و دختران عذب (ازدواج نکرده) - جمع أیِّم
ریشه کلمه:
عذب (۳۷۳ بار)
عقوبت. شکنجه. طبرسی آن را استمرار الم، زمخشری کلّ الم فادح، راغب ایجاع شدید، جوهری عقوبت، اقرب هر آنچه بر انسان دشوار است و او را از مرادش منع میکند معنی کرده است . راغب در اصل آن چند قول نقل کرده از جمله گفتهاند: اصل آن از عذب است عَذَّبْتُهُ یعنی گوارائی زندگی را از او بردم مثل مَرَّضْتُهُ و قَذَّرْتُهُ که به معنی مرضش را و قذارتش را از بین بردم است. به قول بعضی اهل لغت تعذیب به معنی ضرب است و به قولی آن از «ماء عذب» آب آلوده و کدر است، عَذَّبْتُهُ یعنی عیش او را کدر و آلوده کردم... بنظر نگارنده: اصل آن به معنی منع است و عذاب را از آن جهت عذاب گویند که از راحتی و آسایش منع میکند و آن را از بین میبرد در صحاح و قاموس و اقرب الموارد منع را از جمله معانی عذب شمرده است در نهایه گفته: در حدیث علی «علیه السلام» هست که در موقع مشایعت عدهای از لشکریان خویش فرمود: «اَعْذِبُوا عَنْ ذِکْرِ النِّساءِ اَنْفُسَکُمْ فَاِنَّ ذلَکُمْ یُکَسِّرُکُمْ عَنِ الْغَزْوِ» یعنی خود را از یادآوری زنان منع کنید چون آن شما را از جهاد باز میدارد. این کلمه نهج البلاغه هفتمین کلمه از کلمات نه گانه غریب آن حضرت که بعد از حکمت 260 ذکر شدهاند بصورت ذیل نقل شده که به لشکریانش فرمود: «اَعْذِبُوا عَنِ النِّساءِ مَا اسْتَطَعْتُمْ»، عاذب و عذوب کسی را گویند که از اکل و شرب امتناع کند. علی هذا عذاب مصدر به معنی فاعل است یعنی: آنچه مشّقت دارد و مانع آسایش است چنان که از اقرب الموارد نقل شد. افعال عذاب در قرآن همه از باب تفعیل آمده است و در عذاب دنیوی و اخروی هر دو بکار رفته مثل . که درباره حدّ زناکاران است ایضاً . استعمال آن در عذاب آخرت احتیاج به ذکر شاهد ندارد. عذاب در قرآن با الفاظ عظیم، مهین، الیم، مقیم، حریق، شدید و غیره توصیف شده است مثل: «لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ - وَ لِلْکافِرینَ عَذابٌ مُهینٌ - وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ اَلیمٌ - وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقیمٌ - وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَریقِ - وَ عَذابٌ شَدیدٌ». عذاب پس از اتمام حجت . . گرچه هر دو آیه درباره تعذیب منکرین رسالت در این دنیا است ولی روشن میشود که عذاب آخرت نیز پس از تبلیغ و اتمام حجت است. مشروح این مطلب در «ضعف» ذیل بحث مستضعفین دیده شود. محقق طوسی رحمه اللّه در تجرید درباره عدم عذاب اطفال کفّار فرموده: تعذیب غیر مکلّف قبیح است، علامه در شرح آن حشویّه را که قائل به عذاب اطفال مشرکیناند و نیز اشاعره را که آن را جایز میدانند ردّ میکند. و درباره قول نوح «علیه السلام» که گفته: «وَ لا یَلِدُوا اِلَّا فاجِراً کَفَّاراً» گفتهاند مجاز و به اعتبار مایؤل است یعنی بعد از بزرگ شدن فاجر و کافر میشوند نه اینکه حکم کفر و فجور از طفولیت بر آنها بار است.