کلمه جو
صفحه اصلی

صلم

فرهنگ فارسی

۱ - بریدگی قطع ( گوش و بینی ) ۲ - اسقاط و تد وفعولات است مفعو بماند فع لن به جای آن بنهند و فع لن چون از مفعولات خیزد آن را اصلم خوانند .

فرهنگ معین

(صَ ) [ ع . ] (اِمص . ) ۱ - بریدگی ، قطع (گوش و بینی ). ۲ - در علم عروض اسقاط وتد مفعولات است ، «مفمو» بماند. «فع لن » به جای آن بنهند و فع لن چون از مفعولات خیزد، آن را «اصلم » خوانند.

لغت نامه دهخدا

صلم. [ ص َ ] ( ع مص ) از بن بریدن یا از برکندن گوش و بینی را. ( منتهی الارب ). بریدن گوش از بن و بینی و آنچ بدان ماند. ( تاج المصادر بیهقی ). || ( اصطلاح عروض ) سقوط وتد مفروق است از آخر جزء و جزئی را که صلم در آن واقع شده اصلم نامند. پس از مفعولات بضم تاء مفعو باقی ماند و چون مفعو لفظی مهمل است ، بجای آن فعْلن استعمال کنند، چنانکه عادت اهل عروض بر آن جاری است. هکذا فی رسائل العربیة و الفارسیه. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). حذف وتد مفروق است مانند حذف لات ُ از مفعولات ُ که مفعو باقی ماند و به فعلن نقل شود و آنرا اصلم نامند. ( تعریفات جرجانی ). صلم اسقاط وتد مفعولات ُ است ، مفعو بماند، فعلن بجای آن بنهند و فعلن چون از مفعولات ُ خیزد آنرا اصلم خوانند. و بعضی عروضیان این زحاف را حذذ خوانند از بهر آنکه سقوط وتد است از آخر جزو همچنانک در عروض تازی سقوط وتدمتفاعلن را حذذ خوانند و در عروض پارسی سقوط وتد مستفعلن را حذذ خوانند و این اسم بدین زحاف لایقتر است و صلم بقطع وتد فاعلاتن لایقتر. ( المعجم چ خاور ص 42 ). صلم در فاعلاتن آن است که سبب او بیندازی و وتد را قطع کنی و قطع در اوتاد همچنان است که قصر در اسباب ، یعنی ساکن آنرا بیندازند و ماقبل ساکن را ساکن گردانند و بدان زحاف از فاعلاتن فاعل ماند به سکون لام ، فعلن بجای آن بنهند و فعلن چون از فاعلاتن خیزد آن را اصلم خوانند، یعنی گوش از بن بریده. و چون بدین زحاف سببی از این جزو کم شده است و وتد ناقص گشته آن را به گوش از بن بریدن تشبیه کردند. ( المعجم ایضاً ص 38 ).

فرهنگ عمید

۱. (ادبی ) در عروض، اسقاط وتد مفروق از آخر جزء، چنان که از مفعولات، مفعو باقی بماند و به جای آن فع لن بگذارند و آن را اصلم می گویند.
۲. [قدیمی] از بیخ و بن بریدن.
۳. [قدیمی] کندن گوش یا بینی.


کلمات دیگر: