کلمه جو
صفحه اصلی

غمار

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع غمر غمره سختی ها درشتی ها .

فرهنگ معین

(غَ یا غُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - گروه مردم . 2 - انبوهی ، بسیاری .


(غَ) [ ع . ] (اِ.) جِ غمر و غمره ؛ سختی ها، درشتی ها.


(غَ یا غُ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - گروه مردم . ۲ - انبوهی ، بسیاری .
(غَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ غمر و غمره ، سختی ها، درشتی ها.

لغت نامه دهخدا

غمار. [ غ ُ / غ َ ] ( ع اِ ) غمارالناس ؛ مردم پراکنده از هر جای. ( منتهی الارب ). || گروه مردم. یقال : دخلت غمارالناس ؛ ای فی زحمتهم و کثرتهم. ( منتهی الارب ). انبوهی و بسیاری. ( غیاث اللغات ). حفلة.

غمار. [ غ ِ ] ( ع اِ ) ج ِ غَمر و غَمرَة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به همین کلمه ها شود: و خود را در غمار بوار و تنور دمار نیفکنند. ( جهانگشای جوینی ).

غمار. [ غ ِ ] ( اِخ ) رودباری است به نجد. ( منتهی الارب ). نام وادیی در نجد و گفته اند ذوالغمار نام جایی است. قعقاع بن حریث گوید :
تبصر یا ابن مسعودبن قیس
بعینک هل تری ظعن القطین
خرجن من الغمارمشرقات
تمیل بهن ازواج العهون
بذمک یا امرأالقیس استقلت
رعان غوارب الجبلین دونی.
( از معجم البلدان ).

غمار. [ غ ِ ] (اِخ ) رودباری است به نجد. (منتهی الارب ). نام وادیی در نجد و گفته اند ذوالغمار نام جایی است . قعقاع بن حریث گوید :
تبصر یا ابن مسعودبن قیس
بعینک هل تری ظعن القطین
خرجن من الغمارمشرقات
تمیل بهن ازواج العهون
بذمک یا امرأالقیس استقلت
رعان غوارب الجبلین دونی .

(از معجم البلدان ).



غمار. [ غ ِ ] (ع اِ) ج ِ غَمر و غَمرَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به همین کلمه ها شود: و خود را در غمار بوار و تنور دمار نیفکنند. (جهانگشای جوینی ).


غمار. [ غ ُ / غ َ ] (ع اِ) غمارالناس ؛ مردم پراکنده از هر جای . (منتهی الارب ). || گروه مردم . یقال : دخلت غمارالناس ؛ ای فی زحمتهم و کثرتهم . (منتهی الارب ). انبوهی و بسیاری . (غیاث اللغات ). حفلة.


فرهنگ عمید

= غمره

غمره#NAME?



کلمات دیگر: