کلمه جو
صفحه اصلی

عطب

فرهنگ فارسی

پنبه
نرمی و نازکی پنبه قطن نرم

فرهنگ معین

(عَ طَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) هلاک شدن . 2 - (اِمص .) هلاک ، تباهی .


(عَ یا عُ طُ) [ ع . ] (اِ.) پنبه .


(عَ طَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) هلاک شدن . ۲ - (اِمص . ) هلاک ، تباهی .
(عَ یا عُ طُ ) [ ع . ] (اِ. ) پنبه .

لغت نامه دهخدا

عطب. [ ع َ ] ( ع مص ) نرم و نازک شدن پنبه. ( منتهی الارب ). عطب القطن ؛ پنبه نرم شد. ( از اقرب الموارد ). عُطوب. رجوع به عطوب شود.

عطب. [ ع َ ] ( ع اِ ) نرمی و نازکی پنبه. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). قطن نرم. ( مخزن الادویه ).

عطب. [ ع َ طَ ] ( ع مص )هلاک گردیدن. ( از منتهی الارب ). هلاک شدن ، خواه برای انسان باشد و خواه غیرانسان. ( از اقرب الموارد ). هلاک شدن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). هلاک ، که به عرف آن را هلاکی گویند. ( غیاث اللغات ) :
نیست خود از مرغ پران این عجب
کو نبیند دام و افتد در عطب.
مولوی.
هم ز عزرائیل با قهر و عطب
تو بهی چون سبق رحمت بر غضب.
مولوی.
|| شکسته شدن و عاجز و مانده گردیدن شتر و اسب از رفتن. ( از منتهی الارب ). شکسته شدن شتر و فرس. || به شدت خشمگین شدن. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) رنج و مشقت :
از پس پیغمبر و حیدر بدین در ره مده
یک رمه بیگانگان را تات نفزاید عطب.
ناصرخسرو.
تا بزیر چرخ ناری چون حطب
می نسوزم در عنا و در عطب.
مولوی.

عطب. [ع ُ / ع ُ طُ ] ( ع اِ ) پنبه. ( منتهی الارب ) ( الفاظ الادویة ). قطن. ( اقرب الموارد ) ( اختیارات بدیعی ) ( تحفه حکیم مؤمن ). پنبه ، که آن را قطن هم خوانند و دود آن زکام را نافع است. ( از برهان ). قطن. جمع آن عطاب است و قطعه ای از آن را عطبة گویند. ( از مخزن الادویه ).

عطب . [ ع َ ] (ع اِ) نرمی و نازکی پنبه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قطن نرم . (مخزن الادویه ).


عطب . [ ع َ ] (ع مص ) نرم و نازک شدن پنبه . (منتهی الارب ). عطب القطن ؛ پنبه نرم شد. (از اقرب الموارد). عُطوب . رجوع به عطوب شود.


عطب . [ ع َ طَ ] (ع مص )هلاک گردیدن . (از منتهی الارب ). هلاک شدن ، خواه برای انسان باشد و خواه غیرانسان . (از اقرب الموارد). هلاک شدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). هلاک ، که به عرف آن را هلاکی گویند. (غیاث اللغات ) :
نیست خود از مرغ پران این عجب
کو نبیند دام و افتد در عطب .

مولوی .


هم ز عزرائیل با قهر و عطب
تو بهی چون سبق رحمت بر غضب .

مولوی .


|| شکسته شدن و عاجز و مانده گردیدن شتر و اسب از رفتن . (از منتهی الارب ). شکسته شدن شتر و فرس . || به شدت خشمگین شدن . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) رنج و مشقت :
از پس پیغمبر و حیدر بدین در ره مده
یک رمه بیگانگان را تات نفزاید عطب .

ناصرخسرو.


تا بزیر چرخ ناری چون حطب
می نسوزم در عنا و در عطب .

مولوی .



عطب . [ع ُ / ع ُ طُ ] (ع اِ) پنبه . (منتهی الارب ) (الفاظ الادویة). قطن . (اقرب الموارد) (اختیارات بدیعی ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). پنبه ، که آن را قطن هم خوانند و دود آن زکام را نافع است . (از برهان ). قطن . جمع آن عطاب است و قطعه ای از آن را عطبة گویند. (از مخزن الادویه ).


فرهنگ عمید

هلاک، تباهی.


کلمات دیگر: