کلمه جو
صفحه اصلی

شهاده

عربی به فارسی

سوگندنامه , گواهينامه , شهادت نامه , استشهاد , گواهي , شهادت , تصديق امضاء , تحليف , سوگند , سند رسمي , گواهي صادر کردن , تصديق , مدرک , دليل , اظهار


فرهنگ فارسی

آگاهی یافتن بر چیزی

لغت نامه دهخدا

شهادة. [ ش َ دَ ] (ع مص ، اِمص ) آگاهی یافتن بر چیزی : شهد علی کذا شهادةً. (منتهی الارب ). || گواهی دادن برای کسی و ادای شهادت کردن : شهد له بکذا و قولهم اشهد بکذا؛ یعنی قسم میخورم و شهد اﷲ انه لااله الا هو؛ ای علم اﷲ او قال اﷲ او کتب اﷲ، و اَشهدُ اَن لااله الا اﷲ؛ یعنی میدانم و بیان می نمایم . (منتهی الارب ). قسم و سوگند. (از اقرب الموارد). || کشتگی در راه خدا. (منتهی الارب ). اسم از شهید به معنی کشته در راه خدا. (از اقرب الموارد). || در اصطلاح صوفیان عبارت است از عالم ملک . (کشاف اصطلاحات الفنون ). || عالم کون . مقابل عالم غیب . (از اقرب الموارد). || خبر درست . آگاهی قاطع. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خبر دادن به حقی است مر غیر را بر دیگری از طریق یقین . و این خبردهنده را شاهد (گواه ) نامند. و مراد از خبر دادن به حقی ، مقصود از حق در این مورد مال یا غیر آن باشد از چیزی که به ثبوت رسد یا اسقاط شود، پس این تعریف شامل حق خدائی و حق خلقی هر دو باشد، جز اینکه در عرف و عادت این حق در مورد مال استعمال شود و لاغیر، چنانکه کرمانی در کتاب اقرار بیان کرده و منظور ازمر غیر را یعنی حقی که برای غیر از مخبر حاصل است با وجود تمام شروط، پس انکار از این تعریف خارج باشد زیرا انکار خبر دادن منکر است مر نفس خود را در آنچه در ید تصرف اوست و همچنین دعوی اصل نیز از این تعریف خارج شود زیرا آن اخبار مدعی است مر نفس خود را بردیگری و همچنین باشد دعوی وکیل زیرا آن را هم از اخبار مر غیر با وجود تمام شرایط نتوان فرض کرد و منظور از بر دیگری اقرار از این تعریف خارج گردد، چه اقرار اخبار مر غیر را باشد برای نفس خود و مراد از طریق یقین خارج میکند اخباری را که بر حسب ظن و تخمین باشد و این تعریف را قید دیگری لازم باشد و آن «در مجلس قضاوت و حکم » است ، چنانکه در فتح القدیر بیان کرده تا آن گواهی که در خارج از مجلس قضاوت صورت می گیرد خارج شود، چه آن گواهی شرعی محسوب نشود، چنانکه در جامعالرموز و بیرجندی و غیر آن بیان شده است . (کشاف اصطلاحات الفنون ). || (اصطلاح فقه ) خبر و علم قطعی است که شخصی غیر قاضی از حقی که متعلق به ثالث است اظهار میدارد و شهادت با رعایت مقررات لازم از جمله دلایلی است که قاضی به استناد آن به صدور حکم مبادرت میکند و برای آنکه شهادت چنین ارزشی را دارا شود بنا به گفته ٔ شهید ثانی در لمعه شاهد و همچنین موضوع شهادت به شرح زیر باید شرایط چندی را حائز باشند:
الف : شرایط شاهد، شاهد باید بالغ و عاقل و مسلمان و مؤمن (امامی اثناعشری ) و عادل باشد و طهارت مولد داشته (زنازاده نباشد) و در شهادت متهم نباشد و شهادت طفل قابل استماع نیست مگر در موضوع ایراد جرح که منجر به قتل نشود که در این مورد شهادت اطفال دهساله ٔ کامل قابل توجه است ، در صورتی که اطفال از محل وقوع جرم متفرق نشده و غرض از اجتماع ایشان هم ارتکاب امر نامشروعی نباشد. اشخاص ابله و مغفل و فراموشکار در حکم غیرعاقل بوده و در مواردی که جنون ادواری باشد شهادت آنان قابل استماع نیست و همچنین در موارد وجود اتهام شهادت قابل استماع نیست ، مانند شهادت شریک علیه شریک خود یا شهادت طلبکاران بنفع مدیون مفلس و وصی در متعلق وصیت وشهادت زوج علیه زوجه ٔ متهم به زنا زیرا در اینگونه شهادتها اتهام یا جلب منفعت و یا دفع ضرر برای شاهد مینماید. و نیز شهادت متبرع یعنی کسی که بدون دعوت قاضی شهادت داده است پذیرفته نمی باشد مگر شهادت در حقوق الهی چون شهادت به ترک نماز و روزه و زکوة.
ب : موضوع شهادت ، امری که بدان شهادت میدهد باید مورد یقین و علم قطعی او باشد یا آن را ببینند، بدین معنی که در شهادت بر افعالی از قبیل غصب و سرقت و قتل و رضاع تولد و زنا و لواط لازم است که شاهد آن را خود دیده باشد و در شهادت بر گفتارها مانند عقود و ایقاعات و قذف بایدشخصی گوینده را رؤیت کرده و هم گفته های او را شنیده باشد. در موارد بسیاری از امور برای آنکه شهادت دلیل مثبت بشمار رود تعدد شهود ضروری است و بر حسب اختلاف موارد عدد لازم مختلف است ، چنانکه در شهادت بر زناو لواط شهود باید چهار نفر مرد باشند، ولی در پاره ای از امور مالی شهادت دو نفر کافی است ، چنانکه شهادت دو مرد یا یک مرد و دو زن و اداء شهادت واجب کفائی است مگر در صورت انحصار شاهد که واجب عینی است . و نیز رجوع به کتاب الشهادات شرح لمعه شود.


شهاده. [ ش َ دَ / دِ ] ( از ع ، اِمص ) شهادة. شهادت :
بگو شهاده سرت را ز تن جدا سازم
میانه تن و جانت جدائی اندازم.
؟ ( از یادداشت مؤلف ).
و رجوع به شهادت و شهادة شود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی شَّهَادَةِ: گواهی - شهادت
ریشه کلمه:
شهد (۱۶۰ بار)


کلمات دیگر: