کلمه جو
صفحه اصلی

رضو

فرهنگ فارسی

ده از دهستان کاخک بخش جویمند حومه شهرستان گناباد

لغت نامه دهخدا

رضو. [ رَض ْوْ] ( ع مص ) غلبه کردن به خشنودی. ( تاج المصادر بیهقی ). غلبه کردن بر کسی در خشنودی. ( از اقرب الموارد ).

رضو. [ رَ ] ( اِخ ) دهی از دهستان رودخانه بخش میناب شهرستان بندرعباس. سکنه آن 800 تن. آب آن از رودخانه. محصول عمده آنجا خرما. مزارع بله ، کرت ، ده بریگان ، چرمان جزء این ده است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

رضو. [ رَ ضُوْ ] ( اِخ ) دهی از دهستان کاخک بخش جویمند حومه شهرستان گناباد. سکنه آن 252 تن. آب آن از قنات. محصول عمده آنجا غلات و ابریشم و زعفران. صنایع دستی زنان قالیچه بافی. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ) .

رضو. [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان رودخانه ٔ بخش میناب شهرستان بندرعباس . سکنه ٔ آن 800 تن . آب آن از رودخانه . محصول عمده ٔ آنجا خرما. مزارع بله ، کرت ، ده بریگان ، چرمان جزء این ده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


رضو. [ رَ ضُوْ ] (اِخ ) دهی از دهستان کاخک بخش جویمند حومه ٔ شهرستان گناباد. سکنه ٔ آن 252 تن . آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آنجا غلات و ابریشم و زعفران . صنایع دستی زنان قالیچه بافی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) .


رضو. [ رَض ْوْ] (ع مص ) غلبه کردن به خشنودی . (تاج المصادر بیهقی ). غلبه کردن بر کسی در خشنودی . (از اقرب الموارد).


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۷۳(بار)
رضا و رضوان و مرضاة به معنی خوشنودی است (قاموس) . خدا از آنها و آنها از خدا خوشنود شدند رضی در قرآن متعدی به نفسه نیز آمده است . . و می‏شود گفت که حرف جرّ از آنها حذف شده است. ارضاء: خوشنود کردن . به خدا قسم می‏خورند تا خشنودتان کنند. ارتضاء به معنی رضاست و شاید از آن مبالغه مراد باشد که یکی از معانی افتعال است . رضوان چنان که گفته شد به معنی رضاست . مرضاة نیز چنان که گفته شد مفرد است به معنی رضا و جمع نیست . * . در اصل «یَرْضاهُ» است الف در اثر جزم حذف شده و ضمیر راجع به شکر است بعضی هاء آن را ساکن و بعضی مضموم بلا اشباع خوانده‏اند (مجمع) یعنی اگر خدا را شکر کنید شکر را به نفع شما خوش می‏دارد. * . قارعه:7. طبرسی فرموده: فاعل در اینجا به معنی مفعول است یعنی عیشة مرضیة چون آن در معنی «عیشة ذات رضی» است. * . رضی به معنی مرضی است یعنی خوشنود شده طبرسی آن را مریضاً عنداللّه گفته و شاید مراد اعّم باشد. معنی رضا و سخط خدا رضا از معانیی است که در موجود ذی شعور و با اراده یافت می‏شود و مقابل آن سخط و غضب است و هر دو امر وجودی می‏باشند. رضا به فعل و صفت تعلق می‏گیرد نه به ذات مثل . . و اگر متعلق به ذات باشد منظور از آن وصف و فعل است مثل . یعنی خدا از فعلشان راضی شد. . یعنی از دین تو و عمل تو هرگز خوشنودی عین اراده نیست گر چه هر چه اراده به آن تعلق یافت رضا نیز به آن تعلق می‏گیرد زیرا چنان که گفته‏اند: اراده به کار غیر واقع تعلق می‏گیرد و رضا بعد از وقوع یا بعد از فرض وقوع آن. و چون رضا بعد از تحقق مرضّی حادث می‏شود لذا از صفات ذات حق محال است واقع شود و رضای خدا صفتی است قائم به فعل خدا و منتزع از فعل مثل رحمت و غضب و اراده و کراهت. پس هر چیزی که خدا تکویناً ایجاد کرده مری اوست و هر عمل تشریعی مرضی است زیرا ملائم فعل خداست. و خلاصه این که اگر گوئیم: خدا از این کار رای است یعنی این کار ملائم و موافق فعل خدا و دستور خداست (استفاده از المیزان ج 17 ص 255). راغب در مفردات گوید: رضای بنده از خدا آنست که قضای خدا را مکروه ندارد و رضای خدا از بنده آنست که بنده از دستور او پیروی و از منهی او کناره‏گیری می‏کند.


کلمات دیگر: