کلمه جو
صفحه اصلی

احمد بن اسماعیل سامانی

دانشنامه عمومی

ابو نصر احمد بن اسماعیل سامانی (درگذشت اول جمادی الاول ۳۰۱ / ژانویه ۹۱۴ بخارا)، مشهور به امیر شهید، طی دوران حکمرانی پدرش اسماعیل سامانی، در ناحیه گرگان والی بود و پس از درگذشت پدرش (۲۹۵–۳۰۱ ق. / ۹۰۷–۹۱۴ م) یه فرمانراویی حکومت سامانی رسید.
اولین باری که از احمد سامانی ذکری می شود، در حوالی سال ۹۰۰ م. است که بعنوان والی گرگان مطرح می شود. به هرحال چون نمی تواند بر ضد جستانیان وارد جنگ شود، بزودی از والی گری کنار گذاشته می شود.
در زمان پدرش، دولت سامانی نه تنها در سغد - محل اولیه حکومت ایشان - حکومت می کرد، بلکه در استان ثروتمند خراسان هم که پس از شکست عمرولیث صفاری (سال ۹۰۱ م / ۲۸۸ ق نزدیک بلخ) به دست ایشان افتاده بود حکمروایی می نمود. این تسلط تقریباً در تمام قرن دهم میلادی (چهارم ه. ق) ادامه پیدا نمود. اولویتهای درجه اول احمد، تحکیم قدرتش در فرارود و مستحکم نمودن موقعیت ری بعنوان یک شهر مهم در شمال ایران بود. مکتفی و سپس مقتدر، خلیفه های عباسی نقش او را بعنوان امیر تأیید کردند. او پس از تثبیت موقعیت بخارا، بسوی ری رفت اما مجبور شد دوباره به شرق سوی سمرقند برگردد تا عمویش اسحاق ابن منصور را که برای تاج و تخت فکر و خیال داشت و در صدد شورش بود را دستگیر کند. در ۲۹۶ ق. / ۹۰۸–۹۰۹ م. به ری برگشت.
سامانیان پس از تسخیر خراسان توانستند در سیستان فشار بیشتری به بازماندگان صفاری عمرولیث بیاورند. در ۲۹۸ ق / ۹۱۰ م، مقتدر به شکل رسمی احمد را والی سیستان اعلام کرد و برای پایان دادن به حکومت صفاریان تشویقش نمود.احمد سامانی با بهره گیری از ناسازگاری بین دو شاه زاده صفاری یعنی محمد بن علی بن لیث و معدل بن علی برادرش، لشکری به سرداری حسین بن علی مرورودی به سیستان فرستاد و پس از چندی هم خود با سپاهی از هرات به بُست آمد. امیر سامانی با مقاومت ناچیزی روبرو شد و محمد بن علی لیث را دستگیر نمود، سپس به زَرَنگ پایتخت سیستان تاخت و معدل بن علی لیث را هم اسیر کرد و به بخارا فرستاد و در آنجا برایش کمک ماهیانه ای مقرر کرد. در ۲۹۹ ق / ۹۱۱ م، پسرعموی خود یعنی منصور بن اسحاق را بعنوان والی به سیستان فرستاد.
به زودی بالا بردن مالیتها بعلاوه نارضایتی درونی لشکر اشغالگر سامانی به خیزشی ضد سامانی در زرنگ منجر شد. در سال ۳۰۰ ه. ق/۹۱۳ م. منصور مجبور شد به خراسان بگریزد. پس از آن، سامانیان برای دومین بار این ناحیه اشغال کردند. دراصل یکی از رهبران خوارج، به نام محمد بن هرمز معروف به مولی صندلی، ناراضیان سیستان را بر ضد منصور شورانده بود و بعنوان پشتیبانی از یک پسر ده ساله از خاندان صفاری، در صدد زنده ساختن دوباره حکومت خوارج در سیستان بود. احمد سامانی دگرباره ناگزیر شد سپاهی دیگر به زرنگ گسیل کند که این بار سردار سپاهش حسین مرورودی بود. او ۹ ماه سیستان را محاصره کرد که طی آن با دشواریهای زیادی روبرو شد. سرانجام، فقط با مرگ مولی صندلی موفق به گرفتن زرنگ شد. با آن که حسین مرورودی سیستان را فتح نمود، احمد سامانی حکومت آن جا را که مرورودی حق خود می دانست به سیمجور دواتی داد. با وجود اینکه منصور بن اسحاق در حکومت زرنگ با کفایت نبود، اما با وجود این امیر سامانی بازهم او را به حکومت نیشابور فرستاد، چنان که پدرش اسحاق نیز مدتی پیش از آن عفو شده و به سمرقند بازگشته بود.
بجای منصور، سیمجور دواتی، که فرماندهی از غلامان سامانی بود به حکومت سیستان منصوب شد که بلافاصله پس از مرگ احمد سامانی، با نابسامان شدن اوضاع دربار، بدست مردم سیستان سرنگون شد و سیستانیان دوباره فردی از خاندان صفاری را به حکومت رساندند.
اهمیت راهبردی شهر ری برای سامانیان در این نکته بود که در مقابل فرمانروایان علوی گرگان و طبرستان بعنوان جاپایی عمل کند. اسماعیل ابن احمد سامانی، بعنوان یک فرمانروای اهل سنت معتقد، در سال ۲۸۷ ه. ق / ۹۰۰ م. بر ضد این فرمانروایان لشکرکشی نموده بود و محمد بن زید فرمانروای محلی آن ناحیه را به قتل رسانده بود. بنا به گفته ابن مسکویه، تا سال ۳۰۲ ه. ق/۹۱۴–۹۱۵ م. یعنی تا آخر حکومت احمد سامانی، شورش مردم این نواحی (گرگان و طبرستان) ادامه داشت. شورش مردم ناحیه جنوب دریای خزر، تحت رهبری حسن ابن علی اطروش، معروف به ناصر الکبیر انجام می شد. احمد سامانی برای سرکوب ناصر کبیر، محمد بن علی صعلوک، والی ری را به طبرستان فرستاد که شکست خورد. در نتیجه امیر احمد خود در صدد سرکوبی این شورش برآمد. گفته شده بغیر از سی هزار سوار که در بخارا داشت ده هزار سوار دیگر از نواحی ترکستان تجهیز کرد تا به طبرستان عزیمت کند. هنگام حرکت تهدید کرده بود تا خاک طبرستان را با بخارا برد، اما فرصتی برای اجرای این تهدید پیدا نکرد و هنوز دو منزل از بخارا دور نشده بود که در لشکرگاه، غلامانش او را در خواب سر بریدند (جمادی الثانی ۳۰۱ ق / ژانویه ۹۱۴ م). مدت حکومت او شش سال و چهارماه بود.
تعدادی از پاسداران غلام ترک که محافظ احمد سامانی بودند در کشتن او نقش داشتند. بنا به گفته گردریزی، یک نفر بنام ابوالحسن نصر که منشی بود، عامل اصلی توطئه محسوب می شد، در صورتی که مستوفی می گوید غلامان به این علت بر احمد خشم گرفتند که علما را بر ایشان مقدم می داشت و او را بنا به حسد کشتند. همو می گوید که احمد سامانی استفاده از عربی را بعنوان زبان دیوانی بجای فارسی دوباره باب کرد، که احتمالاً یک تغییر گذرا بوده. سوای علاقه او به یادگیری و گردهم آوری دانشمندان و شهرتش بعنوان عادل بودن و تبحر در شکار، تصویر شفافی از شخصیت او موجود نیست. نقش تاریخی او واضحاً تثبیت نمودن دستآوردها و فتوحات پدرش بود به نحوی که حکومت سامانی از مشکلات دوران پسرش جان بدر برد. احمد مردی عالم پرور و علم دوست بود و این از وجود دانشمندان و نویسندگان برجسته ای که با او ارتباط داشتند پیداست چنان که محمد بن زکریای رازی دو رساله به درخواست امیر و به نام او نوشته که نشان می دهد با امیر سامانی دوستی داشته و حتی حدس زده اند که یک وقت برای معالجه امیر از ری به خراسان رفته است.


کلمات دیگر: