طول بطور عام . و گویند طولی با باریکی بسیار .
مقق
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
مقق . [ م َ ق َ ] (ع اِمص ) درازا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). طول بطور عام . و گویند طولی با باریکی بسیار. (از اقرب الموارد). || دوری و فاصله بین دوچیز. (از اقرب الموارد).
مقق. [ م َ ق َ ] ( ع مص )دراز شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
مقق. [ م َ ق َ ] ( ع اِمص ) درازا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). طول بطور عام. و گویند طولی با باریکی بسیار. ( از اقرب الموارد ). || دوری و فاصله بین دوچیز. ( از اقرب الموارد ).
مقق. [ م َ ق َ ] ( ع اِمص ) درازا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). طول بطور عام. و گویند طولی با باریکی بسیار. ( از اقرب الموارد ). || دوری و فاصله بین دوچیز. ( از اقرب الموارد ).
مقق . [ م َ ق َ ] (ع مص )دراز شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
کلمات دیگر: