کلمه جو
صفحه اصلی

مقلمه

فرهنگ فارسی

مقلمه ایم زن دیر بیوه مانده .

لغت نامه دهخدا

( مقلمة ) مقلمة. [ م ِ ل َ م َ ] ( ع اِ ) قلمدان. مِقْلَم. ج ،مقالم. ( مهذب الاسماء ). قلمدان. ( دهار ) ( صراح ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).و رجوع به ماده بعد شود. || غلاف قضیب شتر. ( از ذیل اقرب الموارد ). و رجوع به مِقْلَم شود.

مقلمة. [ م ُ ق َل ْ ل َ م َ ] ( ع ص ) مقلمة ایم ؛ زن دیر بیوه مانده. ( منتهی الارب ). امرأة مقلمة؛ زن دیر بیوه مانده. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || الف مقلمة؛ لشکر با ساز و سلاح. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
مقلمه.[ م ِ ل َ م َ / م ِ ] ( از ع ، اِ ) مقلمة. قلمدان. جای قلم : قلمی به عاریت خواست از دانشمندی و به آن حدیث نبشت پس در مقلمه نهاد و فراموش کرد. از آنجا به عراق رحلت کرد. چون به عراق رسید قلم عاریتی در مقلمه یافت و دلتنگ شد... ( کشف الاسرار ج 3 ص 682 ).
گه گهی در مقلمه محبوس ماند کلک تو
زانکه او کرده ست روزی خلایق را ضمان.
جمال الدین عبدالرزاق ( دیوان چ وحید دستگردی ص 310 ).
ضمان روزی ما کرده است کلکت از آن
به حبس مقلمه گه گه رود به حکم ضمان.
کمال الدین اسماعیل ( دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 304 ).
و رجوع به ماده قبل شود.

مقلمه .[ م ِ ل َ م َ / م ِ ] (از ع ، اِ) مقلمة. قلمدان . جای قلم : قلمی به عاریت خواست از دانشمندی و به آن حدیث نبشت پس در مقلمه نهاد و فراموش کرد. از آنجا به عراق رحلت کرد. چون به عراق رسید قلم عاریتی در مقلمه یافت و دلتنگ شد... (کشف الاسرار ج 3 ص 682).
گه گهی در مقلمه محبوس ماند کلک تو
زانکه او کرده ست روزی خلایق را ضمان .
جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحید دستگردی ص 310).
ضمان روزی ما کرده است کلکت از آن
به حبس مقلمه گه گه رود به حکم ضمان .
کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 304).
و رجوع به ماده ٔ قبل شود.


مقلمة. [ م ِ ل َ م َ ] (ع اِ) قلمدان . مِقْلَم . ج ،مقالم . (مهذب الاسماء). قلمدان . (دهار) (صراح ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).و رجوع به ماده ٔ بعد شود. || غلاف قضیب شتر. (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به مِقْلَم شود.


مقلمة. [ م ُ ق َل ْ ل َ م َ ] (ع ص ) مقلمة ایم ؛ زن دیر بیوه مانده . (منتهی الارب ). امرأة مقلمة؛ زن دیر بیوه مانده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || الف مقلمة؛ لشکر با ساز و سلاح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: