کلمه جو
صفحه اصلی

متلاطم


مترادف متلاطم : طوفانی، متموج، آشفته، آشوبناک، ناآرام، آشوب زده، بحران زده، بحرانی، مغشوش

متضاد متلاطم : آرام، امن

برابر پارسی : توفانی، برهم خورده، خروشان، پرموج

فارسی به انگلیسی

rough, stormy


billowy, choppy, rough, turbulent, wavy, wild


agitated, rough, stormy, turbulent, billowy, choppy, wavy, wild

فارسی به عربی

ثقیل , عنیف , متکتل

مترادف و متضاد

۱. طوفانی، متموج
۲. آشفته، آشوبناک، ناآرام
۳. آشوبزده، بحرانزده، بحرانی، مغشوش ≠ آرام، امن


طوفانی، متموج ≠ آرام، امن


آشفته، آشوبناک، ناآرام


آشوب‌زده، بحران‌زده، بحرانی، مغشوش


agitated (صفت)
مضطرب، متلاطم، پر هیجان

jumpy (صفت)
متلاطم

flustered (صفت)
متلاطم

unruly (صفت)
متلاطم، یاغی، متمرد

tempestuous (صفت)
تند، متلاطم، توفانی، طوفانی

stormy (صفت)
متلاطم، توفانی، طوفانی، پر اشوب، مواج، کولاک دار

jittery (صفت)
متلاطم، وحشت زده و عصبی

فرهنگ فارسی

حالت تلاطم در هوا یا هر شارۀ دیگر


بهم لطمه وتپانچه زننده، دارای تلاطم
( اسم ) ۱ - بهم لطمه زننده تپانچه زننده . ۲ - تلاطم دارنده دارای تلاطم : دریای متلاطم .

فرهنگ معین

(مُ تَ طِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - بر همدیگر لطمه زننده . ۲ - امواج دریا درحال خروشیدن .

لغت نامه دهخدا

متلاطم. [ م ُ ت َ طِ ] ( ع ص ) با همدیگر طپانچه زننده و به یکدیگر لطمه زننده. این لفظ اکثر در صفت دریای شدیدالموج واقع میشود. ( آنندراج ) ( غیاث ). با هم طپانچه زننده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به تلاطم شود. || مضطرب و لطمه و صدمه بر همدیگر زننده. ( ناظم الاطباء ). || دریای بسیار موج. ( ناظم الاطباء ). که موجهای آن بایکدیگر خورد ( دریا ). ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ عمید

۱. در حال خروشیدن و به هم خوردن، دارای تلاطم.
۲. [مجاز] ناآرام، آشفته.

فرهنگستان زبان و ادب

{turbulent} [علوم جَوّ] حالت تلاطم در هوا یا هر شارۀ دیگر

پیشنهاد کاربران

پر اشوب

جوشان

نا آرام_ برانگیخت

دارای عواطف تند ، پرشور

جوشنده

معنی متلاطم: ناآرام و نا امن
متضاد متلاطم:آرام و امن
تک لغت:م ت ل آ ط م
لغت های مشترک متلاطم:م و م
نتیجه متلاطم:معنی و متضاد و لغت مشترک و تک لغت امیدوارم راضی باشید

موج خیز ؛ پرموج.

موّاج


کلمات دیگر: