ستارگان
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
جمع ستاره
لغت نامه دهخدا
ستارگان. [ س ِ رَ / رِ ] ( اِ ) ج ِ ستاره :
امروز که آفتاب دارم در جنگ
نشگفت گر از ستارگان دارم ننگ.
- ستارگان برجاوران ؛ ثابتات و سیارات. ( آنندراج ).
- ستارگان متحیر ؛ عبارتند از: زحل ، مریخ ، زهره و عطارد. ( التفهیم ص 78 ).
- ستارگان همیشه نهان و همیشه آشکار ؛ بنام ابدی الظهور و ابدی الخفا. ( التفهیم ص 178 ).
امروز که آفتاب دارم در جنگ
نشگفت گر از ستارگان دارم ننگ.
فرخی.
- ستارگان ایستاده ؛ آنانند که بر همه آسمان پراکنده اند و دوری ایشان همیشه یکسان است و بپارسی ایشان را بیابانی خوانند.( التفهیم ص 60 ).- ستارگان برجاوران ؛ ثابتات و سیارات. ( آنندراج ).
- ستارگان متحیر ؛ عبارتند از: زحل ، مریخ ، زهره و عطارد. ( التفهیم ص 78 ).
- ستارگان همیشه نهان و همیشه آشکار ؛ بنام ابدی الظهور و ابدی الخفا. ( التفهیم ص 178 ).
جدول کلمات
انجم
پیشنهاد کاربران
- قنادیل چرخ ؛ کنایه از ستارگان باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) .
کواکب . . جمع کوکب . . ستاره
کواکب
مزحک . افتضاح . بخوره تو سرت با این سایتت .
نکبت
نکبت
بخوره تو سر خودت مزحک و مزخرف _ به تو چه
اجرام
- جواهر علویه ؛ ستارگان. ( ناظم الاطباء ) .
روشنان فلک. [ رَ ش َ ن ِ ف َ ل َ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) کنایه ازستاره ها باشد. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) :
ایا شهی که بهر لحظه روشنان فلک
نهند پیش تو بر خاک تیره پیشانی.
ظهیر فاریابی ( از شرفنامه ٔ منیری ) .
روشنان فلکی را اثری در ما نیست
حذر از گردش چشم سیهی باید کرد.
نشاط اصفهانی.
ایا شهی که بهر لحظه روشنان فلک
نهند پیش تو بر خاک تیره پیشانی.
ظهیر فاریابی ( از شرفنامه ٔ منیری ) .
روشنان فلکی را اثری در ما نیست
حذر از گردش چشم سیهی باید کرد.
نشاط اصفهانی.
کلمات دیگر: