کلمه جو
صفحه اصلی

ناصبه

فرهنگ فارسی

( اسم وصفت ) مونث ناصب .یاحروف ناصبه . عواملی که معمول خود را نصب دهند.

لغت نامه دهخدا

( ناصبة ) ناصبة. [ ص ِ ب َ ] ( ع ص ) تأنیث ناصب. رجوع به ناصب شود. || حروف ناصبة. رجوع به حروف و نیز به نواصب شود. || ( اِخ ) قومی که علی بن ابی طالب را دشمن می دارند و اینان طایفه ای از خوارجند و نسبت بدیشان ناصبی است. ( معجم متن اللغة ). رجوع به ناصبی شود.

ناصبة. [ ص ِ ب َ ] (ع ص ) تأنیث ناصب . رجوع به ناصب شود. || حروف ناصبة. رجوع به حروف و نیز به نواصب شود. || (اِخ ) قومی که علی بن ابی طالب را دشمن می دارند و اینان طایفه ای از خوارجند و نسبت بدیشان ناصبی است . (معجم متن اللغة). رجوع به ناصبی شود.


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی نَّاصِبَةٌ: خستگی و رنج (عبارت "عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ " یعنی که اهل دوزخ خستگی تلاشی که در دنیا کردند از تنشان در نمیآید)
معنی لَّا تُقَاتِلُواْ: که نجنگید(در عبارت "أَلَّا تُقَاتِلُواْ " جزمش به دلیل "أن" ناصبه است که البته نون آن هم با ادغام یرملون حذف شده است)
معنی لَّا تُقْسِطُواْ: که مراعات عدل و داد نکنید (در عبارت "أَلَّا تُقْسِطُواْ " جزمش به دلیل "أن" ناصبه است که البته نون آن هم با ادغام یرملون حذف شده است)
معنی لَّا تَکْتُبُوهَا: که آن را ننویسید(در عبارت "أَلَّا تَکْتُبُوهَا " جزمش به دلیل "أن" ناصبه است که البته نون آن هم با ادغام یرملون حذف شده است)
معنی لَّا تُکَلِّمَ: که سخن نمی گویی (در عبارت "أَلَّا تُکَلِّمَ ﭐلنَّاسَ " جزمش به دلیل "أن" ناصبه است که البته نون آن هم با ادغام یرملون حذف شده است)
معنی لَّا نَعْبُدَ: که نپرستیم(در عبارت "أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا ﭐللَّهَ "آخرش به دلیل "أن" ناصبه منصوب شده که البته نون "أن"هم با ادغام یرملون حذف شده است)
معنی عَامِلَةٌ: کارگر -عمل کننده (در عبارت"عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ "(کارگری خسته)منظور این است که اهل جهنم با این که در دنیا تلاش زیادی کرده اند خستگی این تلاشها از تنشان در قیامت بیرون نمی رود و سعی وتلاش خود را بیهوده می یابند)
معنی لَا: نه ( اگر در ترکیب با افعال به کار رود چنانچه در آخر فعل تغییر ایجاد کند ( جزم دهنده باشد) معنای نهی به اصل فعل اضافه می کند مثلاً "رَبِّ فَلَا تَجْعَلْنِی فِی ﭐلْقَوْمِ ﭐلظَّالِمِینَ " که یعنی "پروردگارم مرا در میان قوم ظالم قرار نده"که در اینجا آخر ...
ریشه کلمه:
نصب (۳۳ بار)


کلمات دیگر: