کلمه جو
صفحه اصلی

نجد


مترادف نجد : پشتواره، تپه، تل، توده، دشت، فلات

عربی به فارسی

مبلمان کردن خانه , پرده زدن , رومبلي زدن


مترادف و متضاد

پشتواره، تپه، تل، توده، دشت، فلات


فرهنگ فارسی

فلاتی است کوهستانی در کشور عربستان سعودی که ارتفاع آن بین ۷۵٠ تا ۱۵٠٠ متر می باشد. از شمال به عراق و کشور اردن و از جنوب به ربع الخالی و از مشرق به احسائ و از مغرب به حجاز محدود است. از این فلات چند وادی عبور میکند که مهم تر از همه وادی [ رمه ] و وادی [ حنیفه ] است و در آن واحه هایی وجود دارد که سکنه این فلات در کنار آن واحه ها بسر میبردند . قبایل مهم ساکن نجد : عنیزه عتیبه حرب و مطیر است . ریاض پایتخت عربستان سعودی در این فلات واقع است .
( اسم ) ۱ - زمینی که مرتفع باشدزمین بلندمقابل غور: نوع انسان چنان نواحی و مراتع بچشم وگوش ندیده نشنیده وجنس وحوش به غور ونجدچنان مراعی ومراتع نچریده .۲ - دشت پهناور و مرتفع ۳ - راه سر بالا طریق مرتفع
اقلیمی است در عربستان سعودی مرکز آن ریاض است .

فرهنگ معین

(نَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - زمین بلند و وسیع . ۲ - قسمتی از خاک عربستان .

لغت نامه دهخدا

نجد. [ ن َ] ( ع اِ ) زمین بلند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ). آنچه مشرف و مرتفع باشد از زمین. ( اقرب الموارد ). زمینی بر بالا. ( مهذب الاسما ). فراز. ( نصاب ) خلاف غور. ( غیاث اللغات ). ج ، انجد، انجاد، نجاد، نجود، نُجُد، انجدة : نوع انسان چنان نواحی و مراتع به چشم و گوش ندیده و نشنیده و جنس وحوش به غور و نجد چنان مراعی و مراتع نچریده. ( ترجمه محاسن اصفهان ). || راه روشن بر بالا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). طریق مرتفع. ( اقرب الموارد ).راه بلند. ( فرهنگ نظام ). راه روشن. ( ناظم الاطباء ). راه بر بالا. ( ترجمان علامه جرجانی ص 98 ) :
حال نه قال است که گفتن توان
وجد نه نجد است که رفتن توان.
؟
|| کار روشن آشکار. ( از اقرب الموارد ). || غم. اندوه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ) ( ناظم الاطبا ). کرب و غم. ( اقرب الموارد ). || پستان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ) ( ناظم الاطبا ). ثدی. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || درختی است شبیه درخت شبرم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || آنچه بدان خانه را بیارایند از فرش و گستردنی و بساط و بالش و جز آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطبا ) ( اقرب الموارد ). آرایش خانه. ( غیاث اللغات ). اثاثه خانه. ( از فرهنگ نظام ). ج ، نجود، نجاد. || جای بی درخت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مکان بی درخت. ( فرهنگ نظام ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || راهنمای ماهر و رسا. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). راهنمای ماهر. ( فرهنگ نظام ). دلیل ماهر. ( فرهنگ نظام ) ( اقرب الموارد ). || بدن باخوی. || چیرگی. غلبه . ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || تشنگی اشتر که سیر نشود از آب. ( مهذب الاسما ). || پناه. ( غیاث اللغات ). || خوشی. ( سامی ). ( از غیاث اللغات ). || ( ص ) سخت دلیر. ( مهذب الاسما ). بی باک. ( سامی ). || دلیر درگذرنده در امور که دیگران در آن عاجز باشند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شجاع و دلیر درگذرنده درامور که دیگران در آن عاجز باشند. نَجِد. نَجُد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). نجید. ( اقرب الموارد ) ج ، انجاد. || رجل نجد؛ مرد شتاب در حاجت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). سریعالاجابة فی ما دعی الیه. ( اقرب الموارد ). نُجُد. ( المنجد ). که به چالاکی در پیشامدها اقدام کند. ج ، انجاد. || ( مص ) اندوهناک گردیدن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). غمگین شدن. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || اندوهگن کردن. ( زوزنی ). || رنج دیدن. ( غیاث اللغات ) ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || روان شدن خوی بر اندام. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || اعانت کردن کسی را. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). یاری دادن. ( زوزنی ). || هویدا و واضح گردیدن. ( از منتهی الارب ). || غلبه کردن به شجاعت و چیره شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). غلبه کردن بر کسی. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). مقهور کردن. ( تاج المصادر بیهقی ).

نجد. [ ن َ ج َ ] (ع مص ) رنج دیدن .(از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) || مانده شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اعیا. (اقرب الموارد). || اندوهناک گردیدن . (آنندراج ). || خوی کردن از ماندگی و رنج . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || کندخاطر گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بلید شدن . (از اقرب الموارد). || (اِ) رنج . (منتهی الارب ). || عَرَق . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). خوی . (ناظم الاطبا)(آنندراج ) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || متاع خانه از فرش و ستور. (از المنجد). ج ، انجاد.


نجد. [ ن َ ج ِ ] (ع ص ) آنکه از کار یا زحمتی عرق کند. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || دلاورِ درآینده در اموری که دیگران در آن عاجز باشند. (آنندراج ) (منتهی الارب ). نُجُد. (المنجد). ج ، انجاد. || سریعالاجابة در آنچه بدان خوانده شود. نُجُد. (از المنجد). ج ، انجاد.


نجد. [ ن ُ ج ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ نَجید. رجوع به نجید شود. || ج ِ نَجود. رجوع به نَجود شود. || ج ِ نجد. رجوع به نَجْد شود.


نجد. [ ن ُ ج ُ ] (ع ص ) نَجِد. رجوع به نَجِد شود.


نجد. [ ن َ ] (اِخ ) اقلیمی است در عربستان سعودی . مرکز آن ریاض است . رجوع به عربستان سعودی شود.


نجد. [ ن َ ] (اِخ ) سرزمین کوهستانی است در شمال جزیرةالعرب ، و مقابل آن تهامه است و آن منطقه ای است ساحلی در مغرب آن . (از اعلام المنجد). از بلاد عرب آنچه برخلاف غور است که تهامه باشد، و گاهی جیم را ضمه دهند. مذکر آید. و اعلای نجد تهامه و یمن است و اسفل آن عراق و شام و اول آن از حجاز ذات عراق . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام حصه ای از عربستان که زمینش نسبت به اطرافش مرتفع است ، حدودش به حجاز و یمن و شام و عراق متصل است . (از فرهنگ نظام ). اعراب در تقسیم عربستان رشته کوههای غربی را که سراة نام دارد و بزرگترین کوههای عربستان است و امتدادش شمالی جنوبی است مأخذ قرار داده طرف غربی آن را که از کوه تا دریای سرخ میرود تهامه یا غور می نامند، طرف شرقی را تا جائی که مرتفع است نجد، کوهستان فاصل میان نجد و تهامه را حجاز، دنباله ٔ نجد را که به خلیج فارس منتهی می شود و مشتمل بر یمامه و احساء و عمان و حوالی آنهاست عروض میگویند، قسمت واقع در جنوب حجاز و نجد یمن است با حضرموت و مهره و شحر، بنابراین عربستان منقسم می شود به پنج قسمت بزرگ حجاز، تهامه ، نجد، عروض و یمن . (از تاریخ اسلام تألیف فیاض ص 4).


فرهنگ عمید

زمین وسیع و بلند، سرزمین بلند.

دانشنامه عمومی

نَجد فلاتی است کوهستانی در کشور عربستان سعودی که ارتفاع آن بین ۷۵۰ تا ۱۵۰۰ متر می باشد، از شمال به عراق و کشور اردن، از جنوب به ربع الخالی، از مشرق به احساء و از مغرب به حجاز محدود است.
دکتر: زاهیة، قدوره، (تاریخ العرب الحدیث) ، دارالنهضة العربیة چاپ سال ۱۹۸۰ میلادی به (عربی).
دکتر: زاهیة، قدوره، (شبه الجزیرة العربیة) ، دارالنهضة العربیة چاپ سال ۱۹۸۵ میلادی به (عربی).
از این فلات چند وادی (درواه) عبور می کند که مهم ترین آنها «وادی رمه» و «وادی بنی حنیفه» است، و در آن واحه هایی وجود دارد که سکنه این فلات در کنار آن واحه ها بسر می برند. قبایل مهم ساکن نجد: عنیزه، و عِنِزَة، عتیبه، حرب، بنی مره، و مطیر است.
بریده، عنیزه، سدیر، الخرج ، دمام و ریاض پایتخت عربستان سعودی مهم ترین شهرهایی هستند که در فلات نجد قرار دارند.

نجد (ابهام زدایی). نجد به معنی فلات است و برای این موردها به کار می رود:
نجد به معنی فلات
فلات نجد نام فلاتی در شبه جزیرهٔ عربستان

دانشنامه آزاد فارسی

نَجْد (Nejd)
ناحیه ای عمدتاً صحرایی، در مرکز عربستان، با حدود ۲,۰۷۲,۰۰۰ کیلومتر مربع مساحت. این منطقه و حجاز بخشی از پادشاهی عربستان سعودی را تشکیل می دهند، که پایتخت آن ریاض و شهرهای مهمش بُرَیْده و عنیزهاند. از نظر تاریخی نخستین ساکنان این سرزمین، اعراب بَدوی بودند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] نجد در لغت به معنی زمین بلند است و نام فلاتی است در کشور عربستان با ارتفاع بین 750 تا 1500 متر.
نجد سرزمینی قدیمی است که در دل جزیرة العرب واقع است و ترجمه انگلیسی آن «دل عربستان» است. در لابلای بلندی های نجد دره ها و تپه هایی است که چند صد متر بیشتر ارتفاع ندارد و از سنگهای آهکی و گاهی ماسه ای و گرانیت به وجود آمده است. بلندترین قسمت های نجد در قسمت غربی آن مقابل حجاز است و هر چه به مشرق نزدیک می شود سرازیری آن افزون می گردد تا به عروض می رسد.
نجد طبق نظر دانشمندان دارای سه بخش است: بخش اوّل ناحیه وادی الرمه... در شمال که از لایه های کربونیفری و ریگ و ماسه ای تشکیل شده است. در این بخش جبل الشمّر و زمین های آتشفشانی قرار دارد. بخش دوم ناحیه میانه نجد است. ارتفاعات این ناحیه بلندتر و کوههایش از سنگهای آهکی و ماسه ای تشکیل شده است. بخش سوم ناحیه جنوبی نجد است که ارتفاعات آن دنباله بلندی های نجد میانی است. زمین های این بخش دارای گیاه، چشمه ها و چاههاست. کارشناسان معتقدند که منبع آبهای این بخش کوه طویق و وادی حنیفه است ولی دانشمندان عرب نجد را به دو بخش بالا و پایین تقسیم کرده اند.
نجد بالا دنباله حجاز و تهامه است و نجد پایین دنباله سرزمین عراق است. نجد تا سده ششم میلادی دارای درخت و جنگل بود به ویژه در شربه در جنوب وادی الرّمه و در وجره.
نخستین جغرافیادانی که از نجد سخن گفته ابن خرداذبه است که در وصف راه بیابان می نویسد: چنانچه از کوفه بیرون آمدی و به عذیب که در نجد واقع است رسیدی، در این حال در نجد خواهی بود.
یاقوت می نویسد: گفته اند، نجد نام سرزمین وسیعی است که در بالای آن تهامه و یمن و در پایین آن عراق و شام واقع است و مرز نجد از سمت حجاز ذات عرق است... و گفته اند که تمام نجد از نواحی یمامه است.
به نوشته ابوالفداء، نجد ناحیه ای است میان حجاز و عراق و سرزمین های خشک و سخت را گویند. برخی گفته اند که نجد نام زمینی است مرتفع میان یمن، تهامه، عراق و شام.
ریاض پایتخت عربستان سعودی در فلات نجد واقع است.

[ویکی الکتاب] معنی لَمْ نَجِدْ: نمی یابیم
معنی نَّجْدَیْنِ: دو سر بالایی (کلمه نجد به معنای راهی است به سوی بلندی ، و مراد از نجدین راه خیر و راه شر است و اگر راه خیر و شر را نجد خوانده ، برای این بوده که هر دو مستلزم رنج و مشقت است )
معنی عَزْمِ: تصمیم جدی و عقد قلب است بر اینکه فعلی را انجام دهی ، و یا حکمی را تثبیت کنی ، بطوری که دیگر در اعمال آن تصمیم و تاثیرش هیچ سستی و وهن باقی نماند ، مگر آنکه به کلی از آن تصمیم صرف نظر کنی ، به این معنا که عاملی باعث شود به کلی تصمیم شما باطل گردد (معن...
ریشه کلمه:
وجد (۱۰۷ بار)

وَجد - جِدَة وُجْد - وُجُود - وِجْدان به معنی پیداکردن، رسیدن، دست یافتن وغیره است. آن درخدا چنانکه راغب گفته به معنی علم است مثل . در بسیاری از آنها وفایی به عهد نیافتیم و دانستیم که وفایی به عهد خدا ندارند. . گاهی مراد از آن تمکن است مثل . . * . وُجْد (بر وزن قفل) به معنی تمکن است زنان مطلقه را در بعضی از آنچه قادر هستید و سکنی گزیده‏اید ساکن کنید و ضرری به آنها نرسانید.

پیشنهاد کاربران

خلواره


کلمات دیگر: