کلمه جو
صفحه اصلی

واحدی

فارسی به انگلیسی

modular

فرهنگ فارسی

ابوالحسن علی بن احمد واحدی نیشابوری از علمای قرن پنجم . وی شاگرد ابوالفضل عروضی و ابوالحسن ضریر قهندزی بود و نزد خواجه نظام الملک تقرب داشت . کتاب معروف او [ اسباب التنزیل ] است و دیگر آثارش : کتاب البسیط کتاب الوجیز که همه در تفسیر قر آن میباشد . و نیز دو کتاب شرح دیوان متنبی و کتاب شرح اسمائ الله الحسنی از اوست .
( صفت ) منسوب به واحد
ولد مولانا معرف مشهدی است و هم ساکن آن دیار .

لغت نامه دهخدا

واحدی. [ ح ِ دی ی ] ( ص نسبی ) منسوب به واحد.

واحدی. [ ح ِ ] ( اِخ ) یکی از شعرای عثمانی و فرزند قره داودزاده سلیمان چلبی است. وی ابتدا تابع طریقه علما بود پس از آن به سیر و سلوک گرائید و سپس کنج زهد و قناعت را برگزید. ( قاموس الاعلام ترکی ج 6 ).

واحدی. [ ح ِ ] ( اِخ ) یکی ازشعرای ایران. وی به عهد جلال الدین محمداکبر پادشاه به هند رسید اما ناکام به وطن خود بازگشت. از اوست :
کور میخواهم ز گریه دیده اغیار را
تا نبیند چشم بد دیگر جمال یار را.
واحدی تائب و زاهد شده بودی دو سه روز
باز عاشق شده ای جای مبارکباد است.
( تذکره صبح گلشن ) ( قاموس الاعلام ترکی ).

واحدی. [ ح ِ ] ( اِخ ) ( مولانا... ) ولد مولانا معرف مشهدی است و هم ساکن آن دیار. این مطلع از اوست :
تا ترا طره عنبر شکنی پیدا شد
دل آواره ما را وطنی پیدا شد.
( مجالس النفائس چ 1323 ص 83 و 258 ).
و شاید هم او باشد که اشعارش در شرفنامه منیری آمده است.

واحدی. [ ح ِ ] ( اِخ ) ( ... نیشابوری ) علی بن احمدبن محمدبن علی بن متویه مکنی به ابوالحسن. رجوع به ابوالحسن علی بن احمدبن محمد... و معجم المطبوعات ج 2 ص 1905 و تاریخ گزیده چ ادوارد براون ص 812 و الاعلام زرکلی ج 6 ص 655 و قاموس الاعلام ترکی ج 6 و روضات الجنات ص 484 شود.

واحدی . [ ح ِ ] (اِخ ) (... نیشابوری ) علی بن احمدبن محمدبن علی بن متویه مکنی به ابوالحسن . رجوع به ابوالحسن علی بن احمدبن محمد... و معجم المطبوعات ج 2 ص 1905 و تاریخ گزیده چ ادوارد براون ص 812 و الاعلام زرکلی ج 6 ص 655 و قاموس الاعلام ترکی ج 6 و روضات الجنات ص 484 شود.


واحدی . [ ح ِ ] (اِخ ) (مولانا...) ولد مولانا معرف مشهدی است و هم ساکن آن دیار. این مطلع از اوست :
تا ترا طره ٔ عنبر شکنی پیدا شد
دل آواره ٔ ما را وطنی پیدا شد.

(مجالس النفائس چ 1323 ص 83 و 258).


و شاید هم او باشد که اشعارش در شرفنامه ٔ منیری آمده است .

واحدی . [ ح ِ ] (اِخ ) یکی از شعرای عثمانی و فرزند قره داودزاده سلیمان چلبی است . وی ابتدا تابع طریقه ٔ علما بود پس از آن به سیر و سلوک گرائید و سپس کنج زهد و قناعت را برگزید. (قاموس الاعلام ترکی ج 6).


واحدی . [ ح ِ ] (اِخ ) یکی ازشعرای ایران . وی به عهد جلال الدین محمداکبر پادشاه به هند رسید اما ناکام به وطن خود بازگشت . از اوست :
کور میخواهم ز گریه دیده ٔ اغیار را
تا نبیند چشم بد دیگر جمال یار را.

#


واحدی تائب و زاهد شده بودی دو سه روز
باز عاشق شده ای جای مبارکباد است .

(تذکره ٔ صبح گلشن ) (قاموس الاعلام ترکی ).



واحدی . [ ح ِ دی ی ] (ص نسبی ) منسوب به واحد.


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] واحدی (ابهام زدایی). واحدی ممکن است اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: • علی بن احمد واحدی، متوفای سال ۴۶۸ هجری قمری، از علمای بزرگ قرن پنجم، صاحب کتاب اسباب النزول• ضامن علی واحدی، از روحانیون و نویسندگان مبارز شیعه افغانستان در قرن چهاردهم هجری
...


کلمات دیگر: