کلمه جو
صفحه اصلی

نحب

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) نذرکردن .۲ - باهم گروبستن مراهنه .۳ - صدارابگریه بلندکردن .۴ - ( اسم ) نذر.

فرهنگ معین

(نَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) نذر کردن . ۲ - صدا را به گریه بلند کردن .

لغت نامه دهخدا

نحب. [ ن َ ] ( ع اِ ) آهنگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || همت. ( اقرب الموارد ). || برهان. || حاجت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( اقرب الموارد ). || سرفه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سعال. ( اقرب الموارد ). || خواب.( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نوم. ( لسان العرب ). || یوم. ( اقرب الموارد ) . || فربهی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سمن. ( اقرب الموارد ). || سختی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شدت. ( اقرب الموارد ). || قمار. || موت. || اجل. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || طول. ( اقرب الموارد ). || مدت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( اقرب الموارد ). روزگار: قضی نحبه ؛ مدت به سر آورد.بمرد. ( یادداشت مؤلف ). || نذر. ( اقرب الموارد ) ( از مهذب الاسما ). گویند: قضی نحبه ؛ یعنی مرد کشته شد در راه خدا گوئی مرگ نذری بوده است بر گردن وی. هو نحب علیه ؛ ای نذر. ( اقرب الموارد ). || هنگام. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). وقت. ( اقرب الموارد ). || نَفس. || شتر کلان جثه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || امر بزرگ و سترگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). خطر عظیم. ( اقرب الموارد ). || ( مص ) سخت گریستن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). اشدالبکاء. ( اقرب الموارد ). || آواز برداشتن در گریه. نحیب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). به گریه صدا بلند کردن. ( از اقرب الموارد ). || با هم گرو بستن به تاختن. ( منتهی الارب ). || مراهنه. ( ناظم الاطباء ): نحب به نحباً؛ راهن. ( اقرب الموارد ). || نذر کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( تاج المصادر بیهقی ). چیزی بر خود واجب کردن. ( ترجمان علامه جرجانی ). || مردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بیمار کردن و بمردن. ( زوزنی ). || در خواب شدن. || به شتاب رفتن ، یا سبک رفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کوشش کردن در سیر. ( از اقرب الموارد ). سیر سریع یا خفیف. ( از اقرب الموارد ). || سرفیدن شتر، یا سرفیدن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). نحاب. ( اقرب الموارد ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی نَحْبَهُ: پیمانش (کلمه نحب به معنای نذری است که محکوم به وجوب باشد ، مثلا وقتی گفته میشود فلان قضی نحبه معنایش این است که فلانی به نذر خود وفا کرد )
تکرار در قرآن: ۱(بار)
. راغب می‏گوید نحب نذر محکوم به وجوب است «قَضی نَحْبَهُ» یعنی به نذر خویش وفا کرد، طبرسی آن را از ابوقتیبه نقل کرده در نهج البلاغه خطبه 81 درباره مردگان فرموده: «فَهَلْ دَفَعَتِ الْاَقارِبُ اَوْنَفَعَتِ النَّواحِبُ» آیا خویشان از مرگ آنها جلوگیری کردند و یا نذر کنندگان که درباره آنها نذر کردند سودی دادند؟! «قَضی نَحْبَهُ» را درباره کسی گویند که به اجل طبیعی بمیرد یا در راه خدا کشته شود یعنی: مردانی از مؤمنان اند که پیمان خود را با خدا راست کردند بعضی از آنها به عهد خود وفا کرده و از دنیا رفته است و بعضی منتظراند که وفا کنند و عهد خویش را به هیچ وجه تغییر نداده‏اند. مراد از عهد چنانکه طبرسی و غیره گفته‏اند عدم فرار از جنگ است به قرینه آنکه در چند آیه قبل درباره منافقان گفته: «وَ لَقَدْ کانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لایُوَلُّونَ الْاَدْبارَ». در مجمع از حاکم ابوالقاسم حسکانی نقل شده به سند خودش از ابی اسحق که علی «علیه السلام» فرمود: «فینا نُزِلَتْ رِجالٌ صَدَقُوا ماعاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَاِنَّا وَ اللَّهِ الْمُنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلَتْ تَبْدیلاً».


کلمات دیگر: