( اسم ) ۱ - پوست درخت .۲ - پوست بیخ درخت . ۳ - پوست سلیخه ( خصوصا ) .
پوست درخت هر چه باشد اسم است آنرا یا پوست بیخ آن یا پوست درخت درشت یا بخصوص پوست سلیخه .
پوست درخت هر چه باشد اسم است آنرا یا پوست بیخ آن یا پوست درخت درشت یا بخصوص پوست سلیخه .
نجب . [ ن َ ] (ع ص ) جوانمرد کریم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سخی کریم . (اقرب الموارد) (المنجد). || (مص ) باز کردن پوست درخت را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کندن پوست درخت . کندن نجب درخت . (از اقرب الموارد). پوست از درخت باز کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || گزیدن مورچه کسی را. (از ناظم الاطباء). رجوع به نجبة شود.
نجب . [ ن َ ج َ ] (ع اِ) پوست درخت ، هرچه باشد، اسم است آن را، یا پوست بیخ آن ، یا پوست درخت درشت ، یا به خصوص پوست سلیخه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پوست هر چیزی را گویند عموماً از نباتات ، و پوست سلیخة را گویند خصوصاً. (برهان قاطع). پوست درخت . (مهذب الاسما). واحد آن نجبة است . (از معجم متن اللغة). ج ، انجاب .
نجب . [ ن ُ ج ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ نجیب ، بمعنی شتر گزیده . (از آنندراج ). رجوع به نجیب شود.