کلمه جو
صفحه اصلی

لزب

فرهنگ فارسی

گزیدن کژدم کسی را دوسیده شدن .

لغت نامه دهخدا

لزب . [ ل َ ] (ع مص ) گزیدن کژدم کسی را. || لزوب . درچفسیدن . برآمدن بعض آن در بعض . (منتهی الارب ). دوسیده شدن . (تاج المصادر). || چسبیدن گل و سخت شدن . (منتهی الارب ).


لزب . [ ل َ زَ ] (ع ص ) عزَب لزب ، از اتباع است . (منتهی الارب ).


لزب . [ ل َ زِ ] (ع اِ) ج ِ لزبة. (منتهی الارب ).


لزب . [ ل َ زِ ] (ع ص ) اندک . ج ، لِزاب . (منتهی الارب ).


لزب. [ ل ِ ] ( ع ِا ) راه تنگ. ( منتهی الارب ).

لزب. [ ل َ زِ ] ( ع ص ) اندک. ج ، لِزاب. ( منتهی الارب ).

لزب. [ ل َ زِ ] ( ع اِ ) ج ِ لزبة. ( منتهی الارب ).

لزب. [ ل َ زِ ] ( ع ص ) لغزنده و لزج. ( از حاشیه مثنوی ) :
سجده آمد کندن خشت لزب
موجب قربی که واسجد واقترب.
مولوی.
|| چسبنده چیزی. ( غیاث ).

لزب. [ ل َ زَ ] ( ع ص ) عزَب لزب ، از اتباع است. ( منتهی الارب ).

لزب. [ ل َ ] ( ع مص ) گزیدن کژدم کسی را. || لزوب. درچفسیدن. برآمدن بعض آن در بعض. ( منتهی الارب ). دوسیده شدن. ( تاج المصادر ). || چسبیدن گل و سخت شدن. ( منتهی الارب ).

لزب . [ ل َ زِ ] (ع ص ) لغزنده و لزج . (از حاشیه ٔ مثنوی ) :
سجده آمد کندن خشت لزب
موجب قربی که واسجد واقترب .

مولوی .


|| چسبنده چیزی . (غیاث ).

لزب . [ ل ِ ] (ع ِا) راه تنگ . (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

چیز اندک، قلیل.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
لازب را چسبنده و ثابت معنی کرده‏اند راغب می‏گوید: لازب ثابت محکم الثبوت است. طبرسی فرماید لازب و لازم هر دو به یک معنی است و از ابن عباس نقل کرده که آن به معنی چسبنده و خالص و خوب است، صحاح نیز هر دو را آورده است. یعنی ما آنها را از گلی چسبنده آفریده‏ایم در آیاتیکه لفظ «طین» در باره خلقت انسان آمده همه نکره و بی وصف اند جز در این آیه و در آیه . که سلالة وصف آمده است و شاید سلالة و لازب نزدیک به هم باشند. این کلمه فقط یکبار در قرآن یافته است.


کلمات دیگر: