به لغت هندی ثوم است
لسن
فرهنگ فارسی
به لغت هندی ثوم است
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
لسن . [ ل َ س َ ] (اِخ ) نام موضعی به لاریجان .(مازندران و استرآباد رابینو ص 114 بخش انگلیسی ).
لسن . [ ل ِ ] (ع اِ) زبان . || سخن . || لغت . یقال : لکل قوم لسن یتکلمون بها و منه قراءة بعضهم الا بلسن قومه .(منتهی الارب ). || روزمره ٔ قومی (؟). (منتخب اللغات ). در کتب دست رس دیگر این معنی یافت نشد.
لسن . [ ل ُ ] (ع اِ) ج ِ لِسان . (منتهی الارب ).
لسن . [ ل ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ السن . (منتهی الارب ).
لسن . [ ل َ س َ ] (ع اِمص ) زبان آوری . (منتهی الارب ). فصیح شدن . زبان آور شدن . (تاج المصادر). زبان آوری کردن . مایقع به الافصاح الاَّلهی لاَّذان العارفین عند خطابه تعالی لهم . (تعریفات ).
هست از جمله ٔ عجائب دهر
لسن گنگ و اعمش کحال .
(از مقامات حمیدی ).
|| آنچه سرش را باریک شبیه به زبان ساخته باشند. (منتهی الارب ).
هست از جمله عجائب دهر
لسن گنگ و اعمش کحال.
لسن. [ ل ِ ] ( ع اِ ) زبان. || سخن. || لغت. یقال : لکل قوم لسن یتکلمون بها و منه قراءة بعضهم الا بلسن قومه.( منتهی الارب ). || روزمره قومی ( ؟ ). ( منتخب اللغات ). در کتب دست رس دیگر این معنی یافت نشد.
لسن. [ ل ُ ] ( ع اِ ) ج ِ لِسان. ( منتهی الارب ).
لسن. [ ل ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ السن. ( منتهی الارب ).
لسن. [ ل َ س َ ] ( ع اِمص ) زبان آوری. ( منتهی الارب ). فصیح شدن. زبان آور شدن. ( تاج المصادر ). زبان آوری کردن. مایقع به الافصاح الاَّلهی لاَّذان العارفین عند خطابه تعالی لهم. ( تعریفات ).
لسن. [ ل َ ] ( ع مص ) به زبان گرفتن چیزی را. ( منتهی الارب ). کسی را با زبان گرفتن. ( تاج المصادر ). به زبان گرفتن کسی را. ( منتخب اللغات ). به زبان افراط ( ؟ ) کردن. ( زوزنی ). || چیره گردیدن بر کسی در ملاسنة. || دشنام دادن. || خراشیدن سینه نعل و باریک ساختن اعلای آنرا. || مکیدن آب زبان دختر را. || گزیدن کژدم کسی را. ( منتهی الارب ).
لسن. [ ل َ س َ ] ( اِخ ) نام موضعی به لاریجان.( مازندران و استرآباد رابینو ص 114 بخش انگلیسی ).
لسن. [ ] ( اِ ) به لغت هندی ثوم است. ( تخفه حکیم مؤمن ).
لسن . [ ] (اِ) به لغت هندی ثوم است . (تخفه ٔ حکیم مؤمن ).
لسن . [ ل َ ] (ع مص ) به زبان گرفتن چیزی را. (منتهی الارب ). کسی را با زبان گرفتن . (تاج المصادر). به زبان گرفتن کسی را. (منتخب اللغات ). به زبان افراط (؟) کردن . (زوزنی ). || چیره گردیدن بر کسی در ملاسنة. || دشنام دادن . || خراشیدن سینه ٔ نعل و باریک ساختن اعلای آنرا. || مکیدن آب زبان دختر را. || گزیدن کژدم کسی را. (منتهی الارب ).
دانشنامه عمومی
بلژیک
فهرست شهرهای بلژیک
فهرست شهرهای فرانسه
۱ داده های فرانسه رودخانه و دریاچه و یخچال ها را در نظر نگرفته است > ۱ km² (۰٫۳۸۶ مایل مربع یا ۲۴۷ هکتار)
ل سن ۵۱٫۱ کیلومترمربع مساحت و ۲۰۵ نفر جمعیت دارد و ۸۷ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.