کلمه جو
صفحه اصلی

تشبث


مترادف تشبث : آویختگی، آویزش، تمسک، توسل، چنگ زنی، دستاویزسازی، درآویختن، چنگ زدن، متشبث شدن، دستاویزقرار دادن، متمسک شدن، متوسل شدن

فارسی به انگلیسی

resort, recourse, enterprise, resort(ing)

resort(ing), recourse, enterprise


مترادف و متضاد

آویختگی، آویزش، تمسک، توسل، چنگ‌زنی، دستاویزسازی


درآویختن، چنگ زدن، متشبث شدن، دستاویزقرار دادن، متمسک شدن، متوسل شدن


۱. آویختگی، آویزش، تمسک، توسل، چنگزنی، دستاویزسازی
۲. درآویختن، چنگ زدن، متشبث شدن، دستاویزقرار دادن، متمسک شدن، متوسل شدن


فرهنگ فارسی

چنگ درزدن، ودر آوی تن بچیزی، دست آویختن
( مصدر ) ۱- چنگ در زدن بچیزی در آویختن به.۲- وسیله قرار دادن کسی را یا چیزی را دست آویزساختن . ۳-( اسم ) آویختگی چنگ زنی . جمع : تشبثات .

فرهنگ معین

(تَ شَ بُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) چنگ زدن به چیزی ، چیزی را دست آویز قرار دادن .

لغت نامه دهخدا

تشبث. [ ت َ ش َب ْ ب ُ ] ( ع مص ) چنگ درزدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( غیاث اللغات ). درآویختن به چیزی و چنگ درزدن. ( منتهی الارب ) ( ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). دست درزدن به چیزی و تمسک شدید. ( از متن اللغة ). دست درزدن به چیزی. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) : بکتوزون روی بدو آورد تا خطه از تشبث او بیرون کند.( ترجمه تاریخ یمینی نسخه خطی کتابخانه سازمان ص 162 ) روی به نیشابور نهاد تا منصب قدیم خویش نگاهداردو تشبثی که به نا استحقاق به شغل او حادث گشته است زائل گرداند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 203 ).

فرهنگ عمید

۱. [مجاز] دست انداختن به چیزی برای وسیله قرار دادن آن، دستاویز کردن.
۲. [قدیمی] چنگ زدن، درآویختن به چیزی.

پیشنهاد کاربران

چنگ زدن به چیزی که بی ریشه است را تشبث و چیزی که ریشه دار است را تمسک میگویند.
دلیل ریشه دار و اساسی تمسک است لذا تمسک مترادف تشبث نیست


کلمات دیگر: