مترادف برجستگی : برآمدگی، تحدب، بلندی، امتیاز، برتری، تشخص، تمایز، عمدگی، اهمیت
برجستگی
مترادف برجستگی : برآمدگی، تحدب، بلندی، امتیاز، برتری، تشخص، تمایز، عمدگی، اهمیت
فارسی به انگلیسی
relief, salience, [fig.] prominence
eminence, illustriousness, jog, jut, knob, stardom, nobility, node, notability, noteworthiness, overhang, preeminence, prominence, protuberance, style
فارسی به عربی
اشعر بالارتیاح , انتفاخ , رییس
مترادف و متضاد
برآمدگی، تحدب
بلندی
امتیاز، برتری، تشخص، تمایز
عمدگی، اهمیت
۱. برآمدگی، تحدب
۲. بلندی
۳. امتیاز، برتری، تشخص، تمایز
۴. عمدگی، اهمیت
برجستگی، پیش امدگی، پیش رفتگی
کمک، تسکین، ترمیم، جبران، اعانه، برجستگی، بر جسته کاری، اسودگی، راحتی، جانشین، رسایی، ازادی، فراغت، حجاری برجسته، گره گشایی، اسایش خاطر، تشفی، خط بر جسته، رفع نگرانی
بلندی، بزرگی، تعالی، پشته، برجستگی، بر امدگی، مقام، عالیجناب، جاه، علی، علو
دسته، دستگیره، برجستگی، بر امدگی، گره، دکمه، قبه
برجستگی، تورم
رئیس، ارباب، برجستگی، بر جسته کاری، متصدی، رئیس کارفرما، خواجه
برتری، برجستگی، سده، امتیاز، علو، پیش امدگی
برتری، برجستگی، جلو امدگی، نکته برجسته، موضوع برجسته، چابکی در جست و خیز
برتری، برجستگی، جلو امدگی، نکته برجسته، موضوع برجسته، چابکی در جست و خیز
برجستگی، دماغه
بلندی، بزرگی، تعالی، برجستگی، بر امدگی، مقام، عالیجناب، جاه
برجستگی، پخش رگه معدن، لبه بیرون امده چرخ، پیچ سر تنبوشه
شهرت، برجستگی، اهمیت
فرهنگ فارسی
۱- برجسته بودن بر آمدگیبالا آمدگی . ۲- ( اسم ) بلندی . یا برجستگی های بدن . نقاطی از بدن که برجسته نماید مانند پستان زن .
لغت نامه دهخدا
برجستگی. [ ب َ ج َ ت َ / ت ِ ] ( حامص مرکب ). برجسته بودن. ( فرهنگ فارسی معین ). || جهندگی. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) بلندی. ( فرهنگ فارسی معین ).
- برجستگی های بدن ؛ نقاطی از بدن که برجسته نماید مانند پستان. ( فرهنگ فارسی معین ).
|| طاول و بثره و جوشش. ( ناظم الاطباء ).
- برجستگی های بدن ؛ نقاطی از بدن که برجسته نماید مانند پستان. ( فرهنگ فارسی معین ).
|| طاول و بثره و جوشش. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ عمید
برآمدگی، بالاآمدگی، بلندی.
واژه نامه بختیاریکا
گُندُلی
کلمات دیگر: